نکات داستاننویسی و نویسندگی
🎯 فقط بنویسید
برای یک نویسنده تجربۀ بد معنا ندارد.
برای یک نویسنده همهچیز، همهچیز مفید و آموزنده است.
- ماریو بارگاس یوسا
🎯 فقط بنویسید
برای یک نویسنده تجربۀ بد معنا ندارد.
برای یک نویسنده همهچیز، همهچیز مفید و آموزنده است.
- ماریو بارگاس یوسا
🎯 هرجا و هروقت بنویسید
روی نویسنده بودن تمرکز نکنید، فقطوفقط بنویسید؛ هر روز و هرجا بنویسید؛ چه بهصورت گزارش و چه جستار و ناداستان و چه بهصورت داستان؛ فرقی نمیکند. اصل، نوشتن است.
- ویلیام فاکنر
🎯 ایدهها و طرحهای خود را نگهدارید
میگویند بالزاک از هر حادثه یا شخصیت جالبی که میدیده یادداشت برمیداشته، یادداشتهای روزانه کامو، طرحهای اولیهی داستانهایش در لحظات اضطراری است. او نمیخواسته تفکرات اولیه اش نیست و نابود شود. کافکا هم چنین بوده. از سوی دیگر، نامههای نویسندگان است که نشان میدهد نویسندگان به افکار و اندیشههایی که به سمتشان میآید توجه دارند. اینها و بسیاری نمونهها که آثار داستانی نویسندگان محسوب نمیشود، نشان میدهد که یک نویسنده حرفهای نباید با دست خالی و یا تنها به کمک حافظه به مصاف لحظه خلق برود. من نیز خواستهام و حتی سعی کردهام که مثلاً وقتی یکیچند خوابم را بهعنوان تمرین هم شده بنویسم یا خوابهای دیگران و برخورد با این و آن را. عدم اطمینان و حتی تنبلی سبب میشود تا منِ نویسنده متکی به خاطره باشم و یا با انبوه دست نوشتههای داستانهای نیمهتمام و اغلب پریشان از اینجا و آنجا که فراموش میشوند یا به مرور ایام از حيز انتفاع میافتند، روبرو باشم. تمام یادداشتها و طرحهای اولیه شازدهاحتجاب و تحقیقات پراکنده راجع به دوره قاجاریه سوزانده و یا دور ریخته شدند. انگار وقتی کاری به انجام میرسد باید همه گذشتهاش پاک شود و اینها از نظر شخصی هم شده مانع آن است که آدم به عنوان یک نویسنده حرفهای با کار نویسندگی روبهرو شود.
- هوشنگ گلشیری
🎯 در داستان پند و اندرز مستقیم ندهید
بدترین کاری که یک نویسنده میتواند بکند این است که لابهلای نوشتههایش شعار بدهد. مثل آن است که کارگردانی بیاید وسط فیلم سینماییاش و یک نطق غرای سهدقیقهای بکند. کاری که سیاستمداران سر میز شام در جمع اعضای خانواده میکنند.
🎯 بسیار دیدهام که در داستان یا رمان، شخصیت اصلی ناگهان جملهای از خود صادر کرده که چشمهایم گرد شده و احساس کرده چیزی مثل بینی پینوکیو از صورت داستان زده بیرون و اصلاً به قوارهاش نمیآید.
🎯 دست نویسنده به وسعت دنیا باز است هر کاری دلش میخواهد بکند، از هر چه میخواهد استفاده کند و هر جور دلش میخواهد حرف بزند. منتها مشروط به اینکه زمینۀ حرفها را خوب فراهم کرده باشد.
🎯 در و چهارچوب باید به هم بیایند. اگر یک جمله حتی اگر یک کلمه به اندام داستان نیاید، بیقوارگیاش توی ذوق میزند. چه رسد به اینکه مثلاً نویسندهای ناگهان جمله قصاری از ذهن شخصیت داستان صادر کند و بخواهد تکلیف بشریت را همانجا روشن کند.
- عباس معروفی
🎯 نوشتن توانایی افزوده است
🎯 نوشتن، یک تواناییست، نه جانشینی برای مجموعهیی از ناتوانیها، عُقدهها و سرخوردگیها. نوشتن، برای پُرکردنِ خلاء روحی نویسنده نیست، بلکه برای پُر کردنِ خلائیست که نویسنده حس میکند که بیرون از او، در کُلّ جهان، وجود دارد.
🎯 نویسنده به یک کمبود عمومی، ملّی، مردمی و حیاتی پاسخ میدهد نه به یک کمداشتِ خصوصی، شخصی و بیمارانه.
🎯 نوشتن، نتیجهی یک نتوانستن نیست؛ جانشین عمل دیگری که آرزومندِ انجام آن بودهایم ولی به دلائل متعدّد -از جُمله ضعف و بیارادگی و کاهلی- نتوانستهایم آن را به انجام برسانیم. نیست.
🎯 نوشتن، ماحَصَلِ سَر خوردن از سیاست، از عشق، از ورزش، از تحصیلات عالی، و از نوازندهی ویولنشدن نیست.
🎯 قلم، سلاح است نه سنگر. انسان در پشت قلم پنهان نمیشود تا جان از معرکه، به سلامت به در بَرد. انسان در حفرهی قلم به استراحت نمیپردازد تا شاید دشمن بگذرد و فرصت تهاجمی دیگر به صاحب قلم بدهد.
نویسنده، به دلیل شیوههای تفکّری که ناگزیر است انتخاب کند، پیوسته در جریان جنگیدن است، و میدانِ جنگ او یک جهان فساد است. و انحطاط و تباهی.
- نادر ابراهیمی
🎯 گرفتن ایدههای داستانی با قلاب ماهیگیری
🎯 اگر نویسندهای نتواند در بدترین شرایط حرفش را بزند، نویسنده نیست؛ منتها چگونگی طرح آنها مهم است. ذهن نویسنده مثل قلاب ماهیگیری است. موجهای جامعه حرکت میکنند و قلاب یک نویسنده ممکن است چندین موضوع را شکار کند. بعضی از این موضوعات خاماند و به سرعت از بین میروند، اما برخی دیگر سمجاند و پیوسته به نویسنده میگویند من را بنویس، بنویس. این موضوع باعث میشود تا در ذهن نویسنده اتفاقی بیافتد که تا آنها را تعریف نکند، ذهنش آرام نمیگیرد. پس وقتی دربارهٔ آنچه میبیند و آنچه میشنود، ننویسد، آرام و قرار ندارد. نویسنده با موضوع داستانهایش زندگی میکند. من کارهایی بوده که ۴۰ بار پایانشان را عوض کردهام تا بتوانم کار خواندنی داشته باشم.
🎯 من به عنوان یک هنرمند سعی کردهام آنچه را از جامعه گرفتهام، با تار و پود وجودم عجین کنم و آنها را در کتابی مثل «شما که غریبه نیستید» ثبت کنم. من راوی این کتاب بودم و با تمام ناتوانیهایم سعی کردم در آن صداقت داشته باشم، یعنی راهنمای من در این کتاب صداقتم بود.
🎯 من قلم در دست نگرفتهام مگر آنکه با صداقت توأم باشد. هیچوقت به سفارش وکیل و وزیر دست به قلم نشدهام. در عین حال از کسی هم خرده و کینه به دل نگرفتهام. هنرمند آنچه را خود میگیرد، از صافی وجودش رد میکند و اثری ماندگار پدید میآورد. این رمز خلق آثار هنری است.
- هوشنگ مرادی کرمانی
چگونه میتوان نویسنده شد؟
«یک بار دخترخانمی آمد نزد من که میخواست داستاننویس بشود و میخواست که راهنماییاش کنم. ماندم که چه بگویم؛ پرسیدم چرا میخواهی داستاننویس بشوی؟»
گفت که علاقه دارد داستاننویس بشود.
پاسخ دادم: «با دانستن آنچه دیگران پیش از ما انجام دادهاند. بهاینترتیب مؤکد میکنم آموختن، آموختن و آموختن. آزمودن، آزمون و آزمودن. کار ورزیدن، کار ورزیدن و کار ورزیدن؛ اما… این همه را بر کدام پایه انجام دادن؟ آن پایه را نویسندۀ بالقوه جز به اشراق در نمیتواند یافت -و جز خود او هیچکس نتواند آن قریحه را در آغاز باز شناخت. پس درصورتیکه دریافت قریحهای در شخص حضوری نامرئی دارد، نخستین کوشش وی آن خواهد بود که از طریق آموختن و آزمودن به تشخیص و درک از قریحۀ خود توفیق یابد. روش دستیابی به چنان تشخیصی، همین یعنی آموزش خلاق که بدان اشاره داشتم است. آری…آموزش دائم همراه با تواضع و ابداع. آموزش بیپایان، بهمثابه جهان که مدور است و بیپایان است.»
- محمود دولتآبادی
`````
دنیا پر از آدمهایی است که همدیگر را گم گردهاند؛
ولی من دیگر گمت نمیکنم.
عباس معروفی
توصیفهای متفاوت در نویسندگی
نویسنده نباید بگذارد که تصویرهای او فرسوده و مستعمل شوند.
او اگر به دلائلی، در صد کتاب خود، صدبار توصیف پرواز پرندگان را میدهد، باید که حتی دو توصیف او به هم شباهت نداشته باشند، و دو توصیف او به توصیفاتی که دیگران از پرواز پرندگان کردهاند، شباهت نداشته باشد.
- نادر ابراهیمی
🎯 هوش مخاطب را دستکم نگیرید
اگر حقیقت را بگویید، حتی در یک داستان فانتزی، مردم پژواک آن را خواهند شنید. چون داستان ها مثل کابوس هستند. هرکسی که تا به حال در زندگی خود کابوس دیده است، میداند که در دل هر کابوس، اضطراب واقعی نهفته است. خواب جایی است که با دغدغههایت به آن میروی تا آن ها را آنجا بگذاری و سرت را از سنگینی آن ها خالی کنی.
- استیون کینگ