سیره امامان

در بیست و یکم رمضان سال چهلم هجری قمری، امیرالمونین حضرت علی (ع) در اوج مظلومیت به شهادت رسید و جامه دیدار یار بر تن کرد. از وصایاى حضرت علی ـ علیه‎السلام ـ در واپسین دم حیات مى‎توان به وصیت گهربار زیر اشاره نمود؛

«بسم الله الرحمن الرحیم
این آن چیزى است که على پسر ابوطالب وصیت مى‎کند: به وحدانیت و یگانگى خدا گواهى مى‎دهد و اقرار مى‎کند که محمد بنده و پیغمبر اوست، خدا او را فرستاده تا دین خود را بر دیگر ادیان پیروز گرداند. همانا نماز، عبادت، حیات و زندگانى من از آن خداست. شریکى براى او نیست، من به این امر شده‎ام و از تسلیم شدگان اویم.

فرزندم حسن! تو و همه فرزندان و اهل بیتم و هر کس را که این نوشته من به او رسد را به امور ذیل توصیه و سفارش مى‎کنم:

۱- تقوای الهى را هرگز از یاد نبرید، کوشش کنید تا دم مرگ بر دین خدا باقى بمانید.

۲- همه با هم به ریسمان خدا چنگ بزنید، و بر مبناى ایمان و خداشناسى متفق و متحد باشید و از تفرقه بپرهیزید، پیغمبر فرمود: اصلاح میان مردم از نماز و روزه دائم افضل است و چیزى که دین را محو مى‎کند، فساد و اختلاف است.

۳- ارحام و خویشاوندان را از یاد نبرید، صله رحم کنید که صله رحم حساب انسان را نزد خدا آسان مى‎کند.

۴- خدا را! خدا را! درباره یتیمان، مبادا گرسنه و بى سرپرست بمانند.

۵- خدا را! خدا را! درباره همسایگان، پیغمبر آن قدر سفارش همسایگان را فرمود که ما گمان کردیم مى‎خواهند آن‌ها را در ارث شریک کند.

۶- خدا را! خدا را! درباره قرآن؛ مبادا دیگران در عمل کردن، بر شما پیشى گیرند.

۷- خدا را! خدا را! درباره نماز؛ نماز پایه دین شماست.

۸- خدا را! خدا را! درباره کعبه، خانه خدا، مبادا حج تعطیل شود که اگر حج متروک بماند، مهلت داده نخواهد شد و دیگران شما را طعمه خود خواهند کرد.

۹- خدا را! خدا را! درباره جهاد در راه خدا، از مال و جان خود در این راه مضایقه نکنید.

۱۰- خدا را! خدا را! درباره زکات؛ زکات آتش خشم الهى را خاموش مى‎کند.

۱۱- خدا را! خدا را! درباره ذریه پیغمبرتان، مبادا مورد ستم قرار گیرند.

۱۲- خدا را! خدا را! درباره صحابه و یاران پیغمبر، رسول خدا (صلى الله علیه و آله) درباره آن‌ها سفارش کرده است.

۱۳- خدا را! خدا را! درباره فقرا و تهیدستان، آن‌ها را در زندگى شریک خود سازید.

۱۴- خدا را! خدا را! درباه بردگان، که آخرین سفارش پیغمبر درباره این‌ها بود.

۱۵- در انجام کارى که رضاى خدا در آن است بکوشید و به سخن مردم (در صورتی که مخالف آن هستند) ترتیب اثر ندهید.

۱۶- با مردم به خوشى و نیکى رفتار کنید چنانکه قرآن دستور داده است.

۱۷- امر به معروف و نهى از منکر را ترک نکنید؛ نتیجه ترک آن این است که بدان و ناپاکان بر شما مسلط خواهند شد و به شما ستم خواهند کرد، آنگاه هر چه نیکان شما دعا کنند، دعاى آن‌ها برآورده نخواهد شد.

۱۸- بر شما باد که بر روابط دوستانه ما بین خویش بیفزایید، به یکدیگر نیکى کنید، از کناره‎گیرى و قطع ارتباط و تفرقه و تشتت بپرهیزید.

۱۹- کارهاى خیر را به مدد یکدیگر و به همراه هم انجام دهید، از همکارى در مورد گناهان و چیزهایى که موجب کدورت و دشمنى مى‎شود، بپرهیزید.

۲۰- از خدا بترسید که جزا و کیفر خدا شدید است.

خداوند همه شما را در کنف حمایت خود محفوظ بدارد و به امت پیغمبر توفیق دهد که احترام شما (اهل بیت) و احترام پیغمبر خود را پاس بدارند. همه شما را به خدا مى‎سپارم. سلام و دورد حق بر همه شما.... (۱)
 

از علامه امینی پرسیدم: آخرین ذكرى كه على ـ علیه‎السلام ـ بر زبان مبارك جارى فرمود چه بود؟

مى‎فرماید: بعضى مى‎گویند پس از وصیتى كه ذكر آن رفت امام علی(علیه‎السلام) لحظه‎اى بیهوش شد و چون به هوش آمد دیگر سخنى جز لا اله الا الله از حضرت شنیده نشد تا جان به جان آفرین تسلیم فرمود.

چنانکه بعضى دیگر گفته‎اند: (۲) آخرین فرمایش ایشان این آیه شریفه بود: فمن یعمل مثقال ذره خیراً یره و من یعمل مثقال ذره شرا یره. (۳)
 

البته گروهى دیگر ذکر کرده‎اند (۴) که حضرت ابتدا به فرشتگان خدا سلام داد سپس این آیات را زمزمه فرمود که المثل هذا للیعمل العاملون، (۵) یعنى براى چنین لحظاتى باید عمل کرده و بکوشند و ان الله مع الذین اتقوا و الذین هم محسنون (۶) یعنى خدا با مردمى است که عمر خود را به تقوا و پرهیزکارى گذراندند و مردمى که همواره کار نیک مى‎کنند. آنگاه در واپسین دم حیات فرمود: اشهد ان لا اله الا الله وحده لا شریک له و اشهد ان محمد عبده و رسوله.

سیره امامان


🔵الإمامُ زينُ العابدينَ عليه السلام :

 فَلَمّا وُلِدَ الحُسَينُ عليه السلام أوحى اللّه تَعالى إلى جَبرَئيلَ عليه السلام أنَّهُ قَد وُلِدَ لُِمحَمَّدٍ ابن فاهبِط إلَيهِ فَهَنِّئْهُ وَ قُل لَهُ إنَّ عَليّا مِنكَ بِمَنزِلَةِ هارونَ مِن موسى فَسمِّهِ بِاسمِ ابنِ هارونَ فَهَبَطَ جَبرَئيلُ عليه السلام فَهَنَّاهُ مِنَ اللّه ِ تَعالى ثُمَّ قالَ : إنَّ اللّه َ عزّ و جلّ يَأمُرُكَ أن تُسَمّيهِ بِاسمِ ابنِ هارونَ ، فَقالَ وَ ما كانَ اسمُهُ ؟ قالَ : شُبَيرا ، قالَ : لِساني عَرَبيٌ ، قالَ : سَمِّهِ الحُسَينَ

چون حسين عليه السلام زاده شد ، خداوند متعال به جبرئيل وحى فرمود كه : براى محمّد صلى الله عليه و آله پسرى متولّد شده است ، نزد او برو و شاد باش بگو ، و به او بگو كه على براى تو به منزله هارون براى موسى است. پس ، طفل را به نام پسر هارون نامگذارى كن .
#جبرئيل عليه السلام فرود آمد و از جانب خداوند متعال به پيامبر تبريك گفت ، و آنگاه عرضه داشت :
خداوند عزّ و جلّ به تو فرمان مى دهد كه او را به نام پسر هارون نامگذارى كنى .
پيامبر صلى الله عليه و آله پرسيد :
نام پسر هارون چه بوده است ؟
جبرئيل گفت : شُبَير .
پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود :
زبان من عربى است .
جبرئيل گفت : نامش را 🌸 حسَين 🌸 بگذار .

📚 علل الشرائع : 137 / 5.

بهترین واسطه برای حاجات اخروى

 

امام حسن عسگری

 

 


در ابتدا بد نیست نوشته‏اى از امام حسن عسكرى (علیه السّلام) كه در آن گوشه‏اى از فضایل اهل بیت (علیهم السّلام) آمده است را نقل كنم: «ماییم كه با گامهاى نبوت و ولایت، قله‏هاى حقیقت را فتح نموده و هفت طبقه كوههاى بلند فتوى را، با هدایت روشن نمودیم. ماییم شیران درنده نبرد و كسانى كه دشمن را از پا مى‏ اندازند. امروز شمشیر و قلم از آن ماست و فردا پرچم ستایش و علم از ما. نوه‏ هاى ما هم پیمانان دین، جانشینان پیامبران، چراغهاى مردم و كلیدهاى كرم هستند. «همسخن» خدا بخاطر گواهى ما به وفاى او، لباس برگزیدگى را پوشیده و «روح القدس» از میوه نوبر باغهاى ما چشید. شیعیان ما اهل نجات، پاك، یاور و محافظ ما و دشمن ستمكاران مى‏باشند. و بعد از سختى‏ ها چشمه ‏هاى زندگى براى آنها مى‏جوشد، تا «الم» و «طه» و «طواسین» را تمام نمایند. {(امضا) حسن بن على العسكرى. سال دویست و پنجاه و چهار} »


 

 

روز هشتم ماه ربیع الاول‏ سال 260 هجری قمری

روایت شده شهادت امام حسن عسكرى (علیه السلام) در این روز در سن 28 سالگی است. پس بهتر است در این روز اندوهگین بودن، بخصوص با در نظر گرفتن این مطلب كه صاحب مصیبت حجت عصر و امام زمان (علیه السلام) - جان جهانیان فداى او، و رحمت خدا بر او و بر پدرانش باد – مى ‏باشد.

 امام حسن (علیه السّلام) را با هر زیارتى كه به ذهن مى‏رسد زیارت نموده و به امام زمان (علیه السّلام) تسلیت گفته شود. سپس از خداوند بخاطر جانشینى امام زمان (علیه السّلام) تشكر نموده و بخاطر غیبت و دسترسى نداشتن به آن حضرت متأثر شده و زمان ظهور و فوائد نورهاى او و خیر و بركت آن را در ذهن مجسم نماییم.

شیعیان ما اهل نجات، پاك، یاور و محافظ ما و دشمن ستمكاران مى‏باشند. و بعد از سختى‏ ها چشمه ‏هاى زندگى براى آنها مى‏جوشد، تا «الم» و «طه» و «طواسین» را تمام نمایند

خصوصیتهاى معصومین علیهم السّلام در حوایج مختلف‏

امام حسن عسكرى (علیه السّلام) خصوصیتى براى برآورده شدن حاجات اخروى دارد. معصومین (علیهم السّلام) گرچه هر كدام از آنان وسیله ‏اى براى بندگان خدا در جمیع حوائج مى ‏باشند، ولى هر كدام خصوصیتى براى بعضى از حاجتها دارا مى‏باشند - چنانچه دعاى توسل شاهدى بر این مطلب است - :

رسول خدا و دختر بزرگوارش و امام حسن و امام حسین (علیهم السّلام) در حاجتهاى مربوط به بدست آوردن طاعت خدا و خوشنودى او خصوصیتى دارند.

امیر المۆمنین (علیه السّلام) خصوصیتى در مورد انتقام از دشمنان و برطرف نمودن ظلم ظالمین دارد.

امام سجاد (علیه السّلام) خصوصیتى در مورد ستم پادشاهان و القاءات و وسوسه‏هاى شیطان دارد.

امام باقر (علیه السّلام) و امام صادق (علیه السّلام) خصوصیتى در كمك گرفتن در مورد آخرت دارند.

امام كاظم (علیه السّلام) خصوصیتى در مورد سلامتى كامل از بیماریها و دردهایى كه مردم از آن گریزانند دارد.

امام عسگری

 

امام رضا (علیه السّلام) خصوصیتى در مورد ترسهاى مسافرت در دریا و خشكى و زمینهاى بى ‏آب و علف و بدون آبادى و سكنه دارد.

امام جواد (علیه السّلام) خصوصیتى در مورد توسعه روزى و بى‏نیاز شدن از آنچه در دست مردم است دارد.

امام هادى (علیه السّلام) خصوصیتى در مورد قضاى نافله ‏ها و احسان به برادران مۆمن و به كمال رسیدن طاعتهاى پروردگار دارد.

امام حسن عسكرى (علیه السّلام) خصوصیتى در كمك نمودن در مورد آخرت دارد.

و امام عصر ما، پناهگاه، امید و حافظ ما، نور ما و زندگى ما، امام مهدى (عج) جامع تمام خصوصیات مذكوره بوده و براى حاجات دیگر نیز توسل به او مناسب است.

 

علامات مۆمن از نگاه امام یازدهم

شیخ در تهذیب و مصباح روایت كرده از حضرت امام حسن عسكرى (علیه السلام) كه فرموده: علامات مۆمن پنج چیز است پنجاه و یك ركعت نماز گزاردن كه مراد هفده ركعت فریضه و سى و چهار ركعت نافله است در هر شب و روز، و زیارت اربعین كردن و انگشتر در دست راست كردن و جبین را در سجده بر خاك گذاشتن و بسم الله الرحمن الرحیم را بلند گفتن.

گرچه هر كدام از معصومین علیهم‌السّلام، وسیله‌‏اى براى بندگان خدا در جمیع حوائج هستند، ولى هر یک خصوصیتى را براى بعضى از حاجات دارا مى‏باشند. در این میان، امام حسن عسكرى علیه‌السّلام خصوصیتى براى برآورده شدن حاجات اخروى دارد.

برادران امام

 معروف است كه در نزد قبر عسكریین (علیهما السلام) قبور جمله ‏اى از سادات عظام است كه از جمله آنها است حسین پسر امام على نقى (علیه السلام)، حسین، سیدى جلیل القدر و عظیم الشان بوده، زیرا كه از بعضى روایات استفاده می شود كه؛ از مولاى ما حضرت امام حسن عسكرى (علیه السلام) و برادرش حسین بن على تعبیر به سبطین مى‏كردند و تشبیه مى‏كردند این دو برادر را به دو جدشان دو سبط پیغمبر رحمت امام حسن و امام حسین (علیهما السلام) و در روایت أبو الطیب است كه صداى حضرت حجت صلوات الله علیه شبیه بود به صداى حسین و در شجرة الاولیاء تالیف سید فقیه محدث حكیم السید احمد اردكانى یزدى در ذكر اولاد حضرت امام على نقى (علیه السلام) است كه حسین فرزند آن حضرت از زهاد و عباد بود و به امامت برادر خود اعتراف داشت.

و نیز برادر دیگر امام حسن عسگری (علیه السلام)، امامزاده سید محمد فرزند حضرت امام على نقى (علیه السلام) در نزدیكى بلد یك منزلى سامره مزارى است مشهور و به جلالت شأن و کرامات زیاد معروف، عامه مردم به زیارتش مشرف مى‏شوند و نذرها و هدایاى بسیار به آنجا مى‏برند و حاجات مى‏طلبند و اعراب آن حدود تمامى از او خوف دارند و حساب مى‏برند، كرامات بسیار از آن بزرگوار نقل شده كه مقام ذكرش نیست و بس است در جلالت آن جناب كه قابلیت و صلاحیت امامت را داشت و فرزند بزرگ هادى علیه السلام بود و در فوت او حضرت امام حسن عسكرى (علیه السلام) گریبان خود را چاك فرمود و شیخ ثقه الاسلام نورى، اعتقاد عظیمى به زیارت آن بزرگوار داشته و در تعمیر بقعه و ضریح مباركش سعى فرمود.

امام حسن عسكري (ع) از نگاه استاد مطهري (ره)

شهادت امام حسن عسكري

وجود مقدس امام حسن عسكرى عليه السلام از ائمه‏اى هستند[كه تحت فشار بسيار بودند]چون هر چه كه دوران ائمه[به دوره امام عصر عليه السلام]نزديكتر مى‏شد كار بر آنها سخت‏تر مى‏گرديد.ايشان در سامرا بودند كه در آن وقت مركز خلافت‏بود.از زمان‏«معتصم‏»مركز خلافت از بغداد به سامرا منتقل شد. مدتى آنجا بود، دو مرتبه برگشت.علتش هم اين بود كه لشكريان معتصم خيلى به مردم ظلم مى‏كردند و مردم شكايت كردند و ابتدا معتصم گوش نكرد ولى بالاخره هر طور بود راضى‏اش كردند و او براى اينكه سپاهيان از مردم دور باشند مركز را به سامرا منتقل كرد.

امام عسكرى و امام هادى عليهما السلام اجبارا در سامرا به سر مى‏بردند، در محلى كه به نام‏«العسكر»يا«العسكرى‏» ناميده مى‏شد، يعنى محلى كه محل سپاهيان و در واقع پادگان بود، يعنى خانه‏اى كه در آن زندگى مى‏كردند برايشان انتخاب شده بود كه مخصوصا در پادگان باشند و تحت نظر. ايشان در بيست و هشت‏سالگى از دنيا رفتند(پدر بزرگوارشان هم در حدود چهل و دو ساله بودند كه از دنيا رفتند)و دوره‏امامتشان فقط شش سال طول كشيد.

علت عمده اين كه اينقدر امام شديد تحت نظر بود اين بود كه اين مطلب شايع بود و مى‏دانستند كه مهدى امت از صلب اين وجود مقدس ظهور مى‏كند.

به نص تواريخ، تمام اين مدت شش سال يا در حبس بودند يا اگر هم آزاد بودند ممنوع المعاشرة و ممنوع الملاقات بودند.از نظر معاشرت آزادى نداشتند،اگر هم احيانا رفت و آمدهايى مى‏شد يا گاهى حضرت را مى‏خواستند،تحت نظر بودند،وضع عجيبى بود.

مى‏دانيد كه هر يك از ائمه گويى يك خصلت‏خاص بيشتر در او ظهور داشته است كه خواجه نصير در آن دوازده بند خودش هر يك از ائمه را با يك صفتى توصيف مى‏كند كه بيشتر در او ظهور داشته است. وجود مقدس امام عسكرى عليه السلام به جلالت و هيبت و رواء (1) به اصطلاح، ممتاز بودند يعنى اساسا عظمت و هيبت و جلالت در قيافه ايشان به نحوى بود كه هر كس كه ايشان را ملاقات مى‏كرد تحت تاثير آن سيما قرار مى‏گرفت قبل از اينكه سخن بگويند و او از علم ايشان چيزى بفهمد. وقتى كه سخن مى‏گفتند درياى مواجى شروع مى‏كرد به سخن گفتن، ديگر تكليفش روشن است.

در بسيارى از حكايات و روايات اين قضيه كاملا مشخص و محرز است. حتى دشمنان با اينكه ايشان را سخت تحت تعقيب داشتند و گاهى به زندان مى‏بردند وقتى كه با حضرت روبرو مى‏شدند وضع عجيبى داشتند، نمى‏توانستند در مقابل ايشان خضوع نكنند، كه در اين زمينه داستانى را محدث قمى در كتاب الانوار البهيه از احمد بن عبيد الله بن خاقان، پسر وزير المعتمد على الله، و او از پدرش نقل مى‏كند در حالى كه خودش هم حضور داشته است. داستان فوق العاده عجيبى است كه وقت گفتنش را عجالتا ندارم.

علت عمده اين كه اينقدر امام شديد تحت نظر بود اين بود كه اين مطلب شايع بود و مى‏دانستند كه مهدى امت از صلب اين وجود مقدس ظهور مى‏كند. همان كارى كه فرعون با بنى اسرائيل مى‏كرد كه چون شنيده بود كسى از بنى اسرائيل متولد مى‏شود كه زوال ملك فرعون و فرعونيها به دست او خواهد بود پسرهاى بنى اسرائيل را مى‏كشت و فقط دخترها را زنده نگه مى‏داشت و زنهايى را مامور كرده بود بروند در خانه‏هاى بنى اسرائيل و ببينند كدام زن حامله است و هر زنى را كه حامله بود تحت نظر بگيرند،عين اين كار را دستگاه خلافت‏با امام عسكرى عليه السلام انجام مى‏داد.چه خوب مى‏گويد مولوى:

حمله بردى سوى در بندان غيب       تا ببندى راه بر مردان غيب

اين احمق فكر نمى‏كرد كه اگر اين خبر راست است مگر تو مى‏توانى جلوى امر الهى را بگيرى؟!هر چند وقت‏يك بار مى‏فرستادند به خانه حضرت به تفتيش، مخصوصا وقتى كه امام از دنيا رفت، چون گاهى مى‏شنيدند كه حضرت مهدى متولد شده‏اند. راجع به ولادت ايشان هم داستان را همه شنيده‏ايد كه خداى متعال ولادت اين وجود مقدس را مخفى كرد و در حين ولادت كمتر كسى متوجه شد. ايشان شش ساله بودند كه پدر بزرگوارشان از دنيا رفتند.در دوران كودكى، شيعيان خاص از هر جا كه مى‏آمدند حضرت ايشان را به آنها ارائه مى‏دادند. ولى عموم مردم اطلاع نداشتند، اما اين خبر بالاخره پيچيده بود كه پسرى براى حسن بن على عسكرى متولد شده است و او را مخفى مى‏كنند.

گاهى مى‏فرستادند به خانه حضرت كه اين بچه را به خيال خود پيدا كنند و بكشند و از بين ببرند، ولى كارى كه خدا مى‏خواهد مگر بنده مى‏تواند بر ضد آن عمل كند؟!يعنى وقتى قضاى حتمى الهى در يك جا باشد ديگر بشر نمى‏تواند كارى در آنجا بكند. بعد از وفات حضرت و نيز مقارن با وفات حضرت، مامورين ريختند خانه امام را تفتيش كامل كردند و زنهاى جاسوسه خودشان را فرستادند كه تمام زنها، كنيز و غير كنيز را تحت نظر بگيرند، ببينند آيا زن حامله‏اى وجود دارد يا نه؟ يكى از كنيزان را احتمال دادند كه حامله باشد.او را بردند تا يك سال نگاه داشتند، بعد فهميدند كه اشتباه كرده‏اند و چنين قضيه‏اى نبوده است.

وجود مقدس امام عسكرى مادرى دارد به نام‏«حديث‏»كه به لقب‏«جده‏»معروف است.

چون جده حضرت حجت(عجل الله تعالى فرجه)بودند ايشان را«جده‏»مى‏گفته‏اند. زنهاى ديگرى هم در تاريخ هستند كه به اعتبار اينكه شهرتشان به اعتبار نوه‏شان است اينها را«جده‏»مى‏گويند، از جمله جده شاه عباس است كه دو تا مدرسه هم در اصفهان به نام‏«جده‏»داريم. زنى كه شهرتش به نام نوه‏اش باشد قهرا به نام‏«جده‏»معروف مى‏شود. اين زن بزرگوار به نام‏«جده‏»معروف شد.ولى تنها جده بودن سبب شهرتش نشد، مقامى دارد، عظمتى دارد، جلالتى دارد، شخصيتى دارد كه نوشته‏اند(مرحوم محدث قمى رضوان الله عليه هم در الانوار البهية مى‏نويسد)بعد از امام عسكرى مفزع الشيعه بود يعنى ملجا شيعه اين زن بزرگوار بود.

قهرا در آن وقت-چون امام عسكرى بيست و هشت‏ساله بوده‏اند كه از دنيا رفته‏اند،على القاعده مطابق سن امام هادى هم حساب كنيم-زنى بين پنجاه و شصت‏بوده است.اينقدر زن‏با جلالت و با كمالى بوده است كه شيعه هر مشكلى برايش پيش مى‏آمد به اين زن عرضه مى‏داشت.

مى‏دانيد كه هر يك از ائمه گويى يك خصلت‏خاص بيشتر در او ظهور داشته است كه خواجه نصير در آن دوازده بند خودش هر يك از ائمه را با يك صفتى توصيف مى‏كند كه بيشتر در او ظهور داشته است. وجود مقدس امام عسكرى عليه السلام به جلالت و هيبت و رواء (1) به اصطلاح، ممتاز بودند يعنى اساسا عظمت و هيبت و جلالت در قيافه ايشان به نحوى بود كه هر كس كه ايشان را ملاقات مى‏كرد تحت تاثير آن سيما قرار مى‏گرفت

مردى مى‏گويد به خدمت عمه امام عسكرى حكيمه خاتون دختر امام جواد رفتم، با ايشان صحبت كردم راجع به عقايد و اعتقادات مساله امامت و غيره. ايشان عقايد خود را گفت تا رسيد به امام عسكرى. بعد گفت فعلا امام من فرزند اوست كه الآن مستور و مخفى است.گفتم حال كه ايشان مخفى هستند اگر ما مشكلى داشته باشيم به چه كسى رجوع كنيم؟ فت‏به جده رجوع كنيد.گفتم:عجب!آقا از دنيا رفت و به يك زن وصيت كرد؟!فرمود: امام عسكرى همان كار را كرد كه حسين بن على كرد.حضرت امام حسين وصى واقعى‏اش و وصى او در باطن على بن الحسين بود ولى مگر بسيارى از وصاياى خودش را در ظاهر به خواهرش زينب سلام الله عليها نكرد؟عين اين كار را حسن بن على العسكرى كرد. وصى او در باطن اين فرزندى است كه مخفى است ولى در ظاهر كه نمى‏شد بگويد وصى من اوست. در ظاهر وصى خودش را اين زن با جلالت قرار داده است.

باسمك العظيم الاعظم الاعز الاجل الاكرم يا الله...

پروردگارا ما را قدر دان اسلام و قرآن قرار بده.

پروردگارا ما را قدر دان پيغمبر اكرم قرار بده، ما را قدر دان اهل بيت اطهار قرار بده، انوار محبت و معرفت‏خودت در دلهاى ما بتابان، انوار معرفت و محبت پيغمبر و آل پيغمبر در دلهاى ما قرار بده. اموات ما مشمول عنايت و رحمت و مغفرت خودت بفرما.

پى‏نوشت:

1- [به معنى حسن منظر].

 

منبع:

مرتضى مطهرى، مجموعه آثا، ر جلد ، 18 صفحه 147

قبله ی دل، حرم سامرا

امام حسن عسگری

 

 


نام مبارک امام یازدهم، حسن و کنیه معروفشان، ابومحمد است و معروف ترین لقب آن حضرت، عسکری است؛ زیرا ایشان و امام هادی علیه السلام را در منطقه ای نظامی نگه می داشتند تا کاملاً زیر نظر باشند. چون نام آن محله «عسگر» بود، این دو امام به «عسکریین» شهرت یافتند. مادر امام عسکری علیه السلام را حدیثه، حدیث، سوسن و سلیل نامیده اند که از زنان پرهیزکار و پاک دامن زمان خویش بود. در فضیلت او همین بس که پس از شهادت امام عسکری علیه السلام، خانه اش پناهگاه شیعیان گردید. آن حضرت، در هشتم یا دهم ربیع الثانی سال 232 هـ. ق در مدینه به دنیا آمد و در 22 سالگی به امامت رسید. مدت امامت حضرت، شش سال بود.


 

 

کنیه و القاب

در کتاب ها از امام حسن عسکری علیه السلام بیشتر با کنیه «ابومحمّد» یاد شده و لقب های متعددی برای ایشان ذکر شده است. از القاب آن حضرت «عسکری» به سبب انتساب به محله «عسکر» و «زَکی» یعنی پاک و تزکیه شده را می توان نام برد.

 

پاسخ به یک سوال مهم

آیا امام عسكری ـ علیه السلام ـ برای تثبیت و روشن كردن امامت فرزندش در سنین كودكی اقدامی انجام داده است؟

آری، آن حضرت، در این راستا دست به اقداماتی زد كه اینك به نمونه هایی از آن ها اشاره می كنیم:

الف) تعلیمات و بیانات:

امام عسكری ـ علیه السلام ـ در مواقع مختلف و با بیان های مختلف در صدد رفع ابهام از امامت فرزند كودكشان برآمدند، خصوصاً این كه امامت آن حضرت در اختفا و غیبت بود:

1ـ موسی بن جعفر بن وهب بغدادی می گوید: از امام عسكری ـ علیه السلام ـ شنیدم كه فرمود: گویا شما را می بینم كه در حق جانشین بعد از من اختلاف خواهید كرد. آگاه باشید! هر كس به امامان بعد از رسول خدا ـ صلّی الله علیه و آله و سلّم ـ اقرار كند ولی منكر فرزندم باشد همانند آن است كه به جمیع انبیا اقرار كرده ولی نبوت پیامبر اسلام رسول الله ـ صلّی الله علیه و آله و سلّم ـ را انكار كرده باشد... {1}

2ـ احمد بن اسحاق می گوید: از امام عسكری ـ علیه السلام ـ شنیدم كه فرمود: «ستایش خداوندی را سزاست كه مرا از دنیا نبرد تا این كه جانشین بعد از خود را نشانم داد...»{2}

خداوند تبارك و تعالی هرگز زمین را از زمان خلقت حضرت آدم تا روز قیامت از حجت بر خلق خالی نگذاشته و نخواهد گذاشت. به توسط حجت است كه بلا را از اهل زمین دفع می كند، و به واسطه او است كه باران نازل كرده و بركات زمین را بیرون می آورد

3ـ در روز سوم از ولادت امام مهدی ـ علیه السلام ـ پدرش امام عسكری ـ علیه السلام ـ او را بر اصحاب خود عرضه كرد و فرمود: «این فرزند صاحب و امام شما بعد از من، و خلیفه من بر شماست. او قائمی است كه مردم در انتظار او به سر خواهند برد. هرگاه كه زمین پر از ستم و ظلم شود خروج كرده و آن را پر از داد و عدل خواهد نمود»{3}

ب) نشان دادن به خواص:

1ـ احمد بن اسحاق بن سعد اشعری می گوید: خدمت امام عسكری ـ علیه السلام ـ رسیدم تا از جانشین آن حضرت ـ علیه السلام ـ سۆال كنم. حضرت در ابتدا فرمود:

ای احمد بن اسحاق! خداوند تبارك و تعالی هرگز زمین را از زمان خلقت حضرت آدم تا روز قیامت از حجت بر خلق خالی نگذاشته و نخواهد گذاشت. به توسط حجت است كه بلا را از اهل زمین دفع می كند، و به واسطه او است كه باران نازل كرده و بركات زمین را بیرون می آورد.

آن گاه عرض كردم: ای فرزند رسول خدا! امام و خلیفه بعد از شما كیست؟

امام حسن عسگری

 

حضرت فوراً از جا بلند شده داخل اطاق شد و در حالی كه كودكی به مانند پاره ماه با حدود سه سال بر شانه خود داشت بر من وارد شد، و فرمود:

ای احمد بن اسحاق! اگر كرامت تو نزد خداوند عز وجلّ و نزد حجت های خداوند نبود، این فرزند را بر تو عرضه نمی كردم، او هم نام رسول خدا ـ صلّی الله علیه و آله و سلّم ـ و هم كنیه اوست، او كسی است كه زمین را پر از قسط و عدل خواهد كرد، آن گونه كه پر از جور و ظلم شده باشد...»{4}

شیخ صدوق از ابی غانم خادم نقل می كند: خداوند به امام عسكری ـ علیه السلام ـ فرزندی عنایت فرمود و نام او را محمد گذاشت. در روز سوم از ولادتش او را به اصحابش عرضه داشت و فرمود: این صاحب و امام و خلیفه شما بعد از من است... {5}

3ـ معاویه بن حكیم و محمد بن ایوب بن نوح و محمد بن عثمان عمری ـ رضوان الله تعالی علیهl ـ می گویند: ما با چهل نفر در منزل امام عسكری ـ علیه السلام ـ بودیم كه آن حضرت فرزند خود را بر ما عرضه كرده و فرمود: این امام و خلیفه شما بعد از من است، او را اطاعت كرده و بعد از من در ادیان خود متفرق نشوید كه هلاك خواهید شد، بدانید كه بعد از این روز هرگز او را مشاهده نخواهید كرد... .{6}

در روز سوم از ولادت امام مهدی ـ علیه السلام ـ پدرش امام عسكری ـ علیه السلام ـ او را بر اصحاب خود عرضه كرد و فرمود: «این فرزند صاحب و امام شما بعد از من، و خلیفه من بر شماست. او قائمی است كه مردم در انتظار او به سر خواهند برد. هرگاه كه زمین پر از ستم و ظلم شود خروج كرده و آن را پر از داد و عدل خواهد نمود»

4ـ یعقوب بن منقوش می گوید: خدمت امام عسكری ـ علیه السلام ـ رسیدم در حالی كه كنار اتاقی كه بر درب آن پرده ای آویزان بود نشسته بودند. عرض كردم: ای آقای من! صاحب امر امامت ـ بعد از شما ـ كیست؟ فرمود: پرده را كنار بزن. كنار زدم، ناگهان كودكی با شمایلی خاص بر ما وارد شد و بر دامان امام عسكری ـ علیه السلام ـ نشست. حضرت فرمود: این فرزند صاحب و امام شما بعد از من است. آن گاه كودك بلند شد و حضرت به او فرمود: ای فرزندم داخل شو تا وقت معلوم. من به او نگاه می كردم تا آن كه وارد اتاق شد.{7}

 

سامراء، همچنان مظلوم

با گذشت بیش از یازده قرن از شهادت امام هادی علیه السلام و امام حسن عسکری علیه السلام، مظلومیت این دو امام همچنان ادامه دارد. با وجود اینکه شیعیان از سراسر دنیا به زیارت عتبات عالیات می شتابند، ولی با اشک چشم و سوز دل رو به سامرا می کنند و از دور سلام می دهند؛ چرا که اشغالگران با ایجاد ناامنی در عراق، اطراف سامرا را پایگاه نظامی خویش قرار داده اند و آن را به منطقه نظامی تبدیل کرده اند.

در سایه این ناامنی ها بود که دشمنان انسانیت و اسلام، بارگاه پاک عسکریین علیه السلام را با بمب تخریب کردند و داغ سنگینی بر قلب سوخته عاشقان اهل بیت علیهم السلام گذاشتند. البته به کوری چشم دشمنان، ارادتمندان خاندان عصمت و طهارت با کمک های خویش، گنبد و بارگاه زیباتر و بزرگ تری برای آن دو امام مظلوم خواهند ساخت.

 

پی نوشتها:

[1]. بحار الانوار، ج51، ص 160 ، ح6.

[2]. كمال الدین ص 408، بحار الانوار، ج51، ص 161، ح9.

[3]. كمال الدین، ص 431.

[4]. كمال الدین، ص 384 ـ 385، ح1.

[5]. همان، ص 431، ح8.

[6]. همان، ص 435، ح2.

[7]. كمال الدین ، ص 436 ـ 437، ح5.

امام چگونه به شهادت رسید؟

امام حسن عسكری

‏معتمد عباسى كه همواره از محبوبیت و نفوذ معنوى امام در جامعه نگران بود، چون دید توجه مردم به امام روز بروز بیشتر مى‏شود و زندان و اختناق و مراقبت تاثیر معكوس دارد، سرانجام به همان شیوه مزورانه دیرینه متوسل شد و امام را پنهانى مسموم ساخت.

دانشمند نامدار جهان تشیع، «طبرسى‏» ، مى‏نویسد:

بسیارى از دانشمندان ما گفته‏اند: امام عسكرى-علیه السلام-بر اثر مسمومیت‏به شهادت رسید، چنانكه پدرش و جدش و همه امامان، با شهادت از دنیا رفته‏اند. (1)

 «كفعمى‏»، دانشمند معروف شیعه، مى‏گوید:

 او را «معتمد» مسموم ساخت (2) و «محمد بن جریر بن رستم‏» ، از دانشمندان شیعى در قرن چهارم، معتقد است كه: امام عسكرى-علیه السلام-در اثر مسمومیت‏به درجه شهادت رسید. (3)

یكى از نشانه‏هاى شهادت امام توسط دربار عباسى، تحركها و تلاشهاى فوق العاده‏اى بود كه معتمد عباسى در روزهاى مسمومیت و شهادت امام، براى عادى جلوه دادن مرگ آن حضرت از خود نشان داد.

«ابن صباغ مالكى‏» ، یكى از دانشمندان اهل سنت، از قول «عبید الله بن خاقان‏» ، یكى از درباریان عباسى (كه از احترام او نسبت‏به امام یاد كردیم) مى‏نویسد:

«... هنگام در گذشت ابو محمد حسن بن على عسكرى-علیه السلام-معتمد، خلیفه عباسى حال مخصوصى پیدا كرد كه ما از آن‏شگفت زده شدیم و فكر نمى‏كردیم چنین حالى در او (كه خلیفه وقت‏بود و قدرت را در دست داشت) دیده شود. وقتى «ابو محمد» (امام عسكرى) رنجور شد، پنج نفر از اطرافیان خاص خلیفه كه همه از فقیهان دربارى بودند، به خانه او گسیل شدند. معتمد به آنان دستور داد در خانه ابو محمد بمانند و هر چه روى مى‏دهد به او گزارش كنند، نیز عده‏اى را به عنوان پرستار فرستاد تا ملازم او باشند، و همچنین به «قاضى بن بختیار» فرمان داد ده نفر از معتمدین را انتخاب كند و به خانه ابو محمد بفرستد و آنان هر صبح و شام نزد او بروند و حال او را زیر نظر بگیرند. دو یا سه روز بعد به خلیفه خبر دادند حال ابو محمد سخت‏تر شده و بعید است‏بهتر شود. خلیفه دستور داد شب و روز ملازم خانه او باشند و آنان پیوسته ملازم خانه آن بزرگوار بودند تا پس از چند روزى رحلت فرمود. وقتى خبر درگذشت آن حضرت پخش شد، سامراء به حركت در آمد و سراپا فریاد و ناله گردید و بازارها تعطیل و مغازه‏ها بسته شد. بنى هاشم، دیوانیان، امراى لشكر، قاضیان شهر، شعرا، شهود و گواهان و سایر مردم براى شركت در مراسم تشییع حركت كردند، سامراء در آن روز یادآور صحنه یامت‏بود!

و روز هشتم ربیع الاوّل سال 260 هجرى، روز درد آلودى در شهرسامراء بود خبر شهادت امام عسكرى‏علیه السلام در عنفوان شباب همه جا را فراگرفت. بازارها تعطیل شدند و مردم شتابان و گریان به سوى خانه امام رفتند. مورخان این روز غمبار را به روز قیامت تشبیه كرده‏اند، چرا؟ چون‏توده‏هاى محرومى كه مهر و محبت خود را نسبت به امام، از ترس‏سركوب نظام همیشه در خود نهان مى‏داشتند، آنروز عنان عواطف‏خروشان خویش را از كف دادند. آه كه اهل بیت نبوّت در راه تحكیم شالوده‏هاى دین و نشر ارزشهاى‏توحید چه رنجها كه متحمّل نشدند. چه خونها كه از آنان نریختند و چه حرمتها كه ندریدند و حقوق‏وقرابت آنان را به رسول خدا رعایت نكردند.

براستى محنت اولیاى خدا در طول اعصار چه بى شمار بوده و پایگاه‏وپاداش آنان در پیشگاه پروردگار چه بزرگ است! این امام بزرگوارى كه اینك از دنیاى آنان رخت بر مى‏بندد در حالى كه‏هنوز از عمر مباركش 28 سال نگذشته، با انواع محنتها دست و پنجه نرم‏كرد، از عهد متوكّل ستمكار و فرو مایه كه دشمنى علیه اهل بیت رسالت ‏را سر لوحه كار خویش قرار داد و مزار ابى عبد اللَّه الحسین‏علیه السلام را ویران‏كرد تا دوران مستعین كه به خاطر كینه ورزیدن به خاندان پیامبرصلى الله علیه وآله آن‏حضرت را نزد یكى از سر سخت ترین مردانش زندانى كرد. ( این مرد اوتاش نام داشت كه بعداً پس از دیدن پاره‏اى از كرامتهاى امام، به امامت‏آن حضرت ایمان آورد ).

همین خلیفه، در دوران خویش نزدیك بود امام‏را بكشد امّا خداوند او را فرصت نداد و وى از خلافت بر كنار شد. همچنین معتز در روزگار خویش مى‏كوشید امام را دربند كند لیكن آن‏حضرت به درگاه خداوند تضرّع كرد تا آنكه معتز نیز از دنیا رفت. حتّى در روزگار مهتدى امام از آزار وى در امان نبود، او مى‏كوشیدامام را در تنگنا قرار دهد تا آنجا كه زندانى‏اش كرد و قصد كشتنش رانمود. لیكن امام به یكى از اصحابش به نام ابو هاشم اطلاع داد كه: "ابو هاشم! این ستمگر، قصد كرده مرا امشب بكشد، امّا خداوندعمر او را كوتاه گرداند. مرا فرزندى نیست و خداوند بزودى مرا فرزندى‏عطا خواهد فرمود".(4) بالاخره آنكه آن حضرت در دوره معتمد همواره تحت آزار و اذیت‏قرار داشت تا آنكه به دست وى به زندان افتاد.

آرى امام عسكرى‏علیه السلام بیشتر مدّت رهبرى خویش را در دشوارى‏وسختى گذارند و اكنون زمان وفات آن حضرت رسیده است: آیا امام به‏مرگ طبیعى وفات یافت؟ یا آنكه توسط زهر به شهادت رسید؟ زهر یكى از مشهورترین ابزارهاى ترور در نزد زمامداران آن عهد بوده‏ و ترس آنان نسبت به وجود رهبران دینى محبوبی مثل امام آنها را وامى‏داشته كه با اتخاذ این روش ایشان را تصفیه كنند. دلیل دیگر ما بر اتخاذ این شیوه از سوى خلیفه، طرز بر خورد آنان باامام به هنگام بیمارى‏اش مى‏باشد. خلیفه به پنج تن از افراد مورد و ثوق‏خویش گفته بود كه در طول مدّت بیمارى حضرت، همواره با او باشند. وى همچنین عدّه‏اى پزشك به خاطر آن حضرت طلبیده بود تا وى را شبانه ‏روز همراه باشند.(5)

امام حسن عسكری

علّت این امر چه بود؟ دو علّت مى‏توان براى چنین رفتار شگفت آورى‏پیدا كرد: نخست: برائت جستن از مسئولیت ترور امام در برابر توده‏ها برحسب ضرب المثلى كه در میان سیاستمداران معروف است: او را بكش‏وزیر جنازه‏اش گریه كن. دوم: همه مردم و بویژه زمامداران مى‏دانستند كه ائمه اهل بیت‏علیهم السلام‏همواره از احترام بسیار توده‏هاى مردم بر خوردارند و شیعه بر این باوراست كه امامت در میان آنان یكى پس از دیگرى منتقل مى‏شود.

و اینك ‏این امام یازدهم است كه مى‏خواهد از دنیا رخت بربندد. بنابر این باید حتماً او را جانشینى باشد، امّا این جانشین چه كسى است؟ خلفاى عبّاسى پیوسته مى‏كوشیدند به هنگام شهادت یكى از ائمه پى‏ببرند كه جانشین او كیست؟ به همین علّت ائمه‏علیهم السلام نیز به هنگام احساس‏خطر بر جانشین خود او را پنهان مى‏كردند تا وقتى كه خطر از بین برود.

از دیگر سو احادیثى كه در باره حضرت مهدى (عج) وارد شده، ازخاور تا باختر را فرا گرفته است و دانشمندان مى‏دانند كه مهدى ‏دوازدهمین جانشین است و اگر بگوییم كه زمامداران عبّاسى چیزى از این‏احادیث نمى‏دانستند، نا معقول مى‏نماید. از همین روست كه مى‏بینیم‏آنان پیوسته و با هر وسیله‏اى مى‏كوشند تا نور الهى را فرو نشانند امّاهیهات. به این دلیل است كه معتمد عبّاسى، به هنگام شدت گرفتن بیمارى امام‏تدابیرى استثنایى مى‏اندیشد. پس از آنكه امام چشم از جهان فرو مى‏بندد، معتمد دستور مى‏دهدخانه او را بازرسى كنند و كنیزانش را زیر نظر بگیرند. او نمى‏دانست‏ خداوند خود رساننده فرمان و كار خویش است و امام منتظر بیشتر از پنج‏سال است كه به دنیا آمده و از دید جاسوسان مخفى شده است و برگزیدگان‏شیعه با وى بیعت كرده‏ اند.بدین گونه امام بواسطه زهر معتمد شهید شد.(6)

پس از وفات و غسل و تكفین آن حضرت، ابو عیسى بن متوكّل ازجانب حكومت و به نیابت از خلیفه بر آن حضرت نماز گزارد و پس ازفراغت از نماز، صورت امام را نمایان ساخت و آن را بویژه به هاشمیهاوعلویها و مسئولان بلند مرتبه و قاضیان و پزشكان نشان داد و گفت: این‏حسن پسر على پسر محمّد پسر رضاست كه به مرگ طبیعى، در بسترخویش مرده است و به هنگام رحلتش فلانى و فلانى از خادمان ومحرمان‏امیر المؤمنین و فلانى و فلانى از قاضیان وفلانى از پزشكان بر بالین اوحضور داشته‏اند آنگاه چهره مبارك آن حضرت را پوشاند.(7) این اقدامات براى این بود كه مبادا پاى حكومت در قتل امام به میان‏آید، و همین امر نشانگر آن است كه حكومت از جانب مردم متّهم به‏كشتن امام بوده است.بدینسان امام عسكرى‏علیه السلام رحلت كرد و از پس خویش راهى درخشان‏بر جاى نهاد تا نسلها از روشنى آن هدایت گردند.

آن حضرت را در همان اقامتگاه شریفش در شهر سامراء، در كنار مزارپدر بزرگوارش، به خاك سپردند كه تا امروز نیز زیارتگاه مسلمانان‏است. درود خدا بر او باد روزى كه زاده شد و روزى كه به شهادت رسیدوروزى كه زنده بر انگیخته خواهد شد. و درود خدا بر هواخواهان‏ و پیروان او تا روز رستاخیز.

 

آخرین وصیت:‏

آفتاب امامت غروب مى‏كرد زیرا خداوند این گونه مقدّر كرده بود كه‏این آفتاب از پس پرده غیبت صغرا و سپس غیبت كبرا پرتو افشانى كند. ازاین رو امام حسن عسكرى ‏علیه السلام بر دو بینش بسیار مهم تأكید كرد: نخست: تأكید بر شناخت غیبت و گرفتن بیعت براى ولى اللَّه اعظم ‏امام منتظر (عج). دوم: تحكیم شالوده‏ هاى مرجعیت دینى.

الف - گرفتن بیعت براى امام منتظر احادیث فراوانى در باره امام حجّت منتظرعلیه السلام وجود دارد كه ازپیامبر وتمام ائمه‏علیهم السلام صادر شده امّا تأكید امام عسكرى بر این امر تأثیررساترى داشت. چون آن حضرت، شخصاً امام را براى خواص از یاران‏خویش مشخص كرد. همچنین روایتهاى فراوانى در این باره وارد شده كه‏به ذكر یكى از آنها اكتفا مى‏ورزیم.

احمد بن اسحاق بن سعید اشعرى روایت كرده است كه: بر امام حسن‏عسكرى وارد شدم و خواستم در باره جانشینش از وى بپرسم. امّا آن‏حضرت خود بدون مقدّمه فرمود: "احمد بن اسحاق! خداوند تبارك و تعالى از زمانى كه آدم را آفریدزمین را از حجّت خدا بر خلقش خالى نگذاشته و تا روز قیامت هم خالى‏نخواهد گذارد به بركت وجود او است كه بلا از مردم زمین دور مى‏شودوباران فرو مى‏بارد وبركات زمین برون مى‏آیند". گفتم: فرزند رسول خدا! پس از تو امام و خلیفه كیست؟ پس شتابان وارد اتاق شد. سپس بیرون آمد و بچّه‏اى روى دوش گرفته‏بود صورتش گویى ماه شب چهارده بود و سه سال از عمرش مى‏گذشت. سپس امام فرمود: "احمد! اگر كرامت تو بر خداى عزّ و جل و بر حجّتهایش نمى‏بود، این‏كودكم را به تو نشان نمى‏دادم. او همنام و هم كنیه رسول خدا و كسى است‏كه زمین را از عدل و داد پر مى‏كند پس از آنكه ستم و بیداد پر شده باشد. احمد! حكایت او در این امّت همچون حكایت خضر و همانندداستان ذو القرنین است. به خدا سوگند چنان غیبت درازى كند كه هیچ‏كس از هلاكت در آن رهایى نیابد مگر آنكه خداوند او را بر اعتقاد به‏امامتش استوار كرده و در طول این مدّت با دعا براى تعجیل فرجش‏همراهى نموده باشد".(8)

ب - مرجعیت خردمندانه دینى‏ براى این امامت كه امتداد رسالت الهى است باید كیان و موجودیت‏اجتماعى در جهان وجود داشته باشد. این كیان شیعیان مخلص وفداكارند.

از طرفى اینان نیز باید از نظامى اجتماعى و استوارى بر خوردار شوند تابتوانند در برابر رخدادها و مبارزه‏ جوئیها توانا باشند. این نظام در رهبرى‏مرجعیت تبلور مى‏یابد. بدین معنى كه شیعیان به گرد محور عالمان الهى‏واُمَناى وى بر حلال وحرام، جمع شوند. از این رو در دوران امام‏عسكرى‏ علیه السلام شالوده نظام مرجعیت تحكیم یافت و نقش دانشمندان‏شیعه، بدین اعتبار كه آنان وكلا ونوّاب و سفیران امام معصوم‏علیه السلام‏هستند، برجستگى ویژه‏اى پیدا كرد وروایتهاى فراوانى از امام‏عسكرى‏علیه السلام در باره نقش علماى دینى در بین مردم منتشر شد كه یكى ازآنها همان روایت معروفى است كه امام عسكرى‏علیه السلام از جدّ خویش امام‏صادق‏علیه السلام روایت كرده است و در آن آمده: "آن كه از فقیهان خویشتندار است و دین خویش را پاسدار و با هوا وهوس‏خود ستیزه كار و امر مولاى خویش را فرمانبردار، پس بر عوام است كه از اوتقلید كنند". از همین رو دانشمندان هدایت یافته، به نور اهل بیت‏علیهم السلام امور امّت‏را در دوران امام عهده دار شدند و با امام در باره مسائل مشكلّى كه با آنهابر خورد مى‏كردند، نامه مى‏نگاشتند و امام هم پاسخهاى به آنها مى‏نوشت‏و نامه‏ ها را به امضاى (توقیع) خویش مهر مى‏كرد. این نامه‏ها پیش علمابه تواقیع معروف شد و برخى از آنها از سوى امام عسكرى‏علیه السلام شهرت‏ خاصّى كسب كردند.

-------------------------------------------------------------------------------

1) اعلام الورى، الطبعة الثالثة، دار الكتب الاسلامیة، ص 367.

2) حاج شیخ عباس قمى، الانوار البهیة، مشهد، كتابفروشى جعفرى، ص 162.

3) دلائل الامامة، نجف، منشورات المكتبة الحیدریة، 1383 ه. ق، ص 223.

4) حیاة الامام العسكرى، ص‏254، به نقل از مهج الدعوات، ص‏274.

5) حیاة الامام العسكرى، ص‏267 به نقل از ارشاد، شیخ مفید، ص‏383.

6) حیاة الامام العسكرى، ص‏267 به نقل از ارشاد ص‏383.

7) همان مأخذ، ص‏268 به نقل از ارشاد همان مأخذ صفحه.

8) حیاة الامام العسكرى، ص‏263.

 

منبع:

سیره پیشوایان، مهدى پیشوائى، ص656  

امام عسكرى (ع) و زندانهاى طاغوت

مبارزات امام حسن عسكرى عليه السلام

شهادت امام حسن عسكري

پيشوايان معصوم مظهر زيباى ارزشهاى متعالى انسان و تجلى آيات قرآنى در حيات اجتماعى و سياسى خويشند. صفات متضاد در اقيانوس وجودشان به هم پيوند خورده و منظره دل‏انگيزى از انسان كامل را فرا روى عاشقان فضيلتها و پاكيها قرار داده است.

 شبانگاهان ميعاد نيايشها و خلوت خالصانه آنها با معبود هستى است و روزها ميدان جهاد و اميد بخشيدن به آينده و نهراسيدن از شبهاى ديجور ظلم و ستم. درياى فضيلت آنان مجموعه‏اى از بيم و اميد، ولايت و برائت، شوق و اندوه، خروش و بردبارى، عبادت و جهاد و زهد و مسووليت پذيرى در مسائل مهم اجتماعى است. همه اينها در سايه لطف الهى تحقق مى‏يابد كه همواره جامعه را از وجود آنان بهره‏مند ساخته است. امام عسكرى (ع) ستاره درخشانى از منظومه نور و عصمت است. وقتى بر سجاده‏اش قامت نماز مى‏بندد، از همه دنيا مى‏برد، عابدان را به حسرت وا مى‏دارد و انسانهاى دور افتاده از وصال و فطرت را به ساحل بندگى رهنمون مى‏شود. صالح ابن وصيف، زندانبان حضرت، بدين امر اعتراف كرده است.

او در پاسخ به كسانى كه او را به سخت‏گيرى بيشتر فرا مى‏خواندند، گفت: چه كنم؟ شرورترين افراد را بر وى مى‏گمارم، ولى پس از چندى جذبه‏اش آنان را به نماز و روزه وا مى‏دارد. امام (ع) در صحنه‏هاى اجتماعى - سياسى نيز براى حق‏باوران و عدالت‏جويان الگويى جامع است. تحمل شجاعانه زندان و سازماندهى شيعيان و حفظ آنها از طاغوت زمان كه هريك در اين نوشتار جداگانه مورد بررسى قرار مى‏گيرد، بخشى از اقدامهاى آن امام راستين در عرصه‏هاى فراز و نشيب اجتماع و سياست است.

هرچند حضور اجبارى امام حسن (ع) در محله «عسكر» شهر سامرا كه شهرت عسكرى را برايش به ارمغان آورد، نوعى زندان شمرده مى‏شود; اما طاغوتيان به اين مقدار بسنده نكردند و بارها حضرت را به زندانهاى مخوف افكندند. بى‏ترديد اين زندانها نتيجه رويارويى آن بزرگوار به چهار خليفه عباسى (المستعين بالله، المعتز بالله، المهتدى بالله، المعتمد بالله) بود; مبارزاتى كه نگاهى گذرا بدان سودمند مى‏نمايد: 1- مرحوم كلينى مى‏نويسد: امام عسكرى (ع) را نزد على بن «نارمش‏» زندانى كردند. او ناصبى بود و بر آل ابى طالب سخت مى‏گرفت. درباريان به وى سفارش كردند كه بر حضرت سخت‏بگيرد; ولى هنوز يك روز از زندانى شدن امام نگذشته بود كه ابن نارمش تحول يافت و چنان شد كه از هيبت و عظمت امام چشم از زمين برنمى‏داشت. چندى بعد، المستعين، خليفه عباسى، تصميم گرفت‏حضرت را به قتل برساند. او به سعيد دربان دستور داد امام (ع) را سمت كوفه برده، در راه نابود سازد. اين خبر ميان شيعيان منتشر شد. پاكدلان ضمن نامه‏اى حضرت را از اين تصميم آگاه ساختند. امام در پاسخ آنان چنين نوشت: من از خدا خواستم اين طاغوت را تا سه روز ديگر از ميان بردارد. دعاى امام به اجابت رسيد و روز سوم تركها المستعين را از خلافت‏بركنار كردند. 2- ابى هاشم جعفرى مى‏گويد: من همراه امام عسكرى (ع) در زندان مهتدى بودم. حضرت به من فرمود: ابو هاشم، اين طاغوت مى‏خواهد امشب مرا به قتل برساند; ولى در اين شب، عمرش پايان مى‏يابد. او فرزندى ندارد; ولى خداوند به من فرزندى عنايت‏خواهد كرد. خليفه، بامداد، به وسيله‏ى تركان به قتل رسيد، ناآگاهان با معتمد بيعت كردند و ما سالم مانديم. 3- وقتى «معتمد»، خليفه عباسى، حضرت را همراه برادرش «جعفر» به زندان على بن حزين فرستاد، پيوسته از حال وى مى‏پرسيد و على بن حزين پاسخ مى‏داد: روزها را به روزه و شبها را به عبادت مى‏گذراند. معتمد روزى تصميم گرفت امام (ع) را آزاد سازد. على بن حزين پيام معتمد را به حضرت ابلاغ كرد. حضرت از زندان بيرون آمد و منتظر ماند تا جعفر نيز به وى بپيوندد. على بن حزين گفت: منتظر نمانيد، تنها فرمان آزادى شما آمده است. امام فرمود: به معتمد بگو، من و جعفر با هم دستگير شديم و مى‏دانى كه اگر تنها برگردم، چه خواهد شد؟ اين پيام سبب شد معتمد با آزادى جعفر نيز موافقت كند. صميرى مى‏گويد امام در حال بيرون رفتن اين آيه را تلاوت فرمود: (يريدون ليطفئوا نور الله بافواههم و الله متم نوره و لو كره الكافرون)(صف، 61: 8) اراده مى‏كنند نور الهى را با دهانهاشان خاموش كنند، اما خداوند نورش را كامل مى‏كند، هرچند كافران را ناخوشايند باشد. سالهاى زندان بر امام بسيار سخت مى‏گذشت. رفتار زندانبانان اغلب بسيار وحشت‏زا بود. در يكى از زندانها همسر زندانبان شوهرش را نصيحت كرد و ضمن يادآورى شخصيت الهى حضرت، او را از بدرفتارى باز داشت. مرد گفت: تصميم دارم وى را ميان درندگان بيفكنم. آنگاه از مسؤولان اجازه گرفت و حضرت را ميان درندگان افكند. البته درندگان حرمت فرزند فاطمه (س) را نگاه داشتند و بى‏هيچ آزارى پيرامونش حلقه زدند.

 

50 نام برای روز غدیر

  
عید غدیر

نام‌ها به سهولت در اذهان‌ جاى مى‏گیرند و به راحتى معانى بلند را منتقل مى‏كنند به همین دلیل و دلایل دیگر، نامگذارى روزها و یا هفته‏ها یكى از شیوه‏هاى تبلیغاتى مثبت و منفى شده است و مطرح شدن و رواج پیدا كردن ارزش‌ها یا ضد ارزش‌ها را در پى دارد.

اسلام علاوه بر این كه براى برخى از روزها اسم‌هاى خاصى مانند عید قربان، عید فطر، روز عرفه و ... برگزیده بر همه این روزها نام ایام الله نهاده است تا عظمت و قداست این روزها هر چه بیشتر در ذهن و دل مؤمنان، نقش بسته و موجب تذكر و تنبه آنان گردد.

یكى از روزهایى كه در اسلام براى تعظیم آن، از شیوه نامگذارى بهره گرفته شده غدیر است ویژگى غدیر این است كه نام‌هاى گوناگونى براى آن قرار داده شده و این خود عظمت این روز را نسبت به روزهاى دیگر نشان مى‏دهد.

نام‌هاى روز غدیر، از اسرار و ابعاد این روز پرده برمى‏دارند هر نامى از این نام‌ها درى تازه از قلعه بلند غدیر بر ما مى‏گشاید چه آن كه اسلام بر برگزیدن نامى براى زمان یا مكان و یا هر چیز دیگر، خصوصیات مسمى را در نظر داشته و به جنبه‏ها و زوایاى آن توجه كرده است. از این روى شناختن و شناساندن نام‌هاى روز غدیر یك ضرورت است. با این كار تصویرى روشن از این روز در ذهن و دل نقش بسته و بیش از پیش این روز بزرگ را مى‏شناساند.

شایسته است نام‌هاى غدیر را با بهترین شكل و زیباترین خط بنویسیم و محافل جشن و سرور عید غدیر را با آن، معنى و روحى تازه ببخشیم.

آنچه در زیر مى‏آید پنجاه نام و یا صفت براى روز غدیر است كه از روایات برگرفته‏ایم:

1ـ بزرگترین عید خدا؛ (عیدالله الاكبر) (1)

2ـ روز گشایش؛ (یوم وقوع الفرج) (2)

3ـ روز خشنودى پروردگار؛ (یوم مرضاة الرحمن) (3)

4 ـ روز زبونى شیطان؛ (یوم مرغمة الشیطان) (4)

5ـ روز مشعل فروزان دین؛ (یوم منار الدین) (5)

6 ـ روز بپا خاستن؛ (یوم القیام) (6)

7 ـ روز شادمانى؛ (یوم السرور) (7)

8 ـ روز لبخند؛ (یوم التبسم) (8)

9ـ روز راهنمایى؛ (یوم الارشاد) (9)

10ـ روز بلندى گرفتن منزلت شایستگان؛ (یوم رفع الدرج) (10)

11ـ روز روشن شدن دلایل خدا؛ (یوم وضوح الحجج) (11)

12ـ روز آزمایش بندگان؛ (یوم محنة العباد) (12)

13ـ روز راندن شیطان؛ (یوم دحر الشیطان) (13)

14ـ روز آشكار كردن حقیقت؛ (یوم الایضاح) (14)

15ـ روز بیان كردن حقایق ایمان؛ (یوم البیان عن حقایق الایمان) (15)

16ـ روز ولایت؛ (یوم الولایة) (16)

17ـ روز كرامت؛ (یوم الكرامة) (17)

18ـ روز كمال دین؛ (یوم كمال الدین) (18)

19ـ روز جداسازى حق از باطل؛ (یوم الفصل) (19)

20 ـ روز برهان؛ (یوم البرهان) (20)

21ـ روز منصوب شدن امیرمؤمنان؛ (یوم نصب امیرالمؤمنین(علیه السلام) (21)

22ـ روز گواهى و گواهان؛ (یوم الشاهد و المشهود) (22)

23ـ روز پیمان؛ (یوم العهد المعهود) (23)

24ـ روز میثاق؛ (یوم المیثاق المأخوذ) (24)

25ـ روز آراستن؛ (یوم الزینة) (25)

26ـ روز قبولى اعمال شیعیان؛ (یوم قبول اعمال الشیعة) (26)

27ـ روز رهنمونى به رهنمایان؛ (یوم الدلیل على الرواد) (27)

28ـ روز امن و امان؛ (یوم الامن المأمون) (28)

29ـ روز آشكار كردن امور پنهان؛ (یوم ابلاء السرائر) (29)

30ـ عید اهل بیت(علیهم السلام)؛ (عید اهل البیت(علیهم السلام) (30)

31ـ عید شیعیان؛ (عید الشیعة) (31)

32ـ روز عبادت؛ (یوم العبادة) (32)

33ـ روز اتمام نعمت؛ (یوم تمام النعمة) (33)

34ـ روز اظهار گوهر مصون؛ (یوم اظهار المصون من المكنون) (34)

35ـ روز بر ملا كردن مقاصد پوشیده؛ (یوم ابلاء خفایا الصدور) (35)

36ـ روز تصریح به برگزیدگان؛ (یوم النصوص على اهل الخصوص) (36)

37ـ روز محمد و آل محمد(صلی الله علیه و آله)؛ (یوم محمد(ص) و آل محمد(ص)) (37)

38ـ روز نماز؛ (یوم الصلاة) (38) عید غدیر

39ـ روز شكرگزارى؛ (یوم الشكر) (39)

40ـ روز دوح (درختان پر شاخ و برگ)؛ (یوم الدوح) (40)

41ـ روز غدیر؛ (یوم الغدیر) (41)

42ـ روز روزه‏دارى؛ (یوم الصیام) (42)

43 ـ روز اطعام؛ (یوم اطعام الطعام) (43)

44 ـ روز جشن؛ (یوم العید) (44)

45ـ روز عالم بالا؛ (یوم الملأ الاعلى) (45)

46ـ روز كامل كردن دین؛ (یوم اكمال الدین) (46)

47ـ روز شادابى؛ (یوم الفرح) (47)

48ـ روز به صراحت سخن گشودن از مقام ناب؛ (یوم الافصاح عن المقام الصراح) (48)

49ـ روز افشاى پیوند میان كفر و نفاق؛ (یوم تبیان العقود عن النفاق و الجحود.) (49)

50 ـ روز گردهمایى و تعهد حاضران؛ (یوم الجمع المسؤول) (50)

 

پى‏نوشت‌ها:

1ـ امام رضا(علیه السلام) مى‏فرماید: و هو عید الله الاكبر (عید غدیر، برترین عید خداوند است)، الغدیر، ج 1، ص .286

2ـ امام على (علیه السلام): هذا یوم فیه وقع الفرج (این، روزى است كه گشایش در آن مى‏رسد)، مصباح المتهجد، ص‏ 700 .

3ـ امام صادق(علیه السلام): و فیه مرضاة الرحمن (در این روز، رضایت خداوند نهفته است)، بحارالانوار، ج 98، ص 323.

4ـ امام رضا(علیه السلام): انه یوم مرغمة الشیطان (روز غدیر، روز اندوه شیطان است) بحارالانوار، ج 98، ص 323.

5ـ امام صادق(علیه السلام): یوم منار الدین أشرف منهما (روز مشعل فروزان دین، از دو عید فطر و قربان گرامى‏تر است.

6ـ امام صادق(علیه السلام): ذلك یوم القیام (روز غدیر، روز بپاخاستن است) بحارالانوار،ج 98، ص323.

7ـ امام صادق(علیه السلام): انه یوم السرور (روز غدیر، روز شادمانى است) الغدیر، ج 1، ص 286.

8ـ امام رضا(علیه السلام): و هو یوم التبسم (روز غدیر، روز لبخند است) المراقبات، 257.

9ـ امام على(علیه السلام): هذا یوم الارشاد (این، روز راهنمایى كردن است) مصباح المتهجد، ص700.

10ـ امام على(علیه السلام): هذا یوم فیه ... رفعت الدرج؛ (این روزى است كه منزلت شایستگان در آن، بلندى گرفت) مصباح المتهجد، ص 700.

11ـ امام على(علیه السلام): هذا یوم ... فیه ... وضحت الحجج (این روزى است كه دلایل خداوند در آن، روشن گشت.

12ـ امام على(علیه السلام): هذا یوم محنة العباد (این روز آزمایش بندگان است) مصباح المتهجد، ص 700.

13ـ امام على(علیه السلام): و هو ... یوم دحر الشیطان (روز غدیر روز راندن شیطان است) مصباح المتهجد، ص 700.

14ـ امام على(علیه السلام): و هو یوم الایضاح (روز غدیر، روز آشكار كردن حقیقت است) ،مصباح المتهجد، ص 700.

15ـ امام على(علیه السلام): و هو ... یوم البیان عن حقایق الایمان (روز غدیر روز بیان كردن حقایق ایمان است) مصباح المتهجد، ص 700.

16ـ امام رضا(علیه السلام) در حدیثى مفصل، روز غدیر را روز عرضه ولایت به انسانها و مخلوقات معرفى مى‏كند، المراقبات، ص 257.

17ـ امام صادق(علیه السلام): در هنگام ملاقات با برادر ایمانى خود بگو: الحمدالله الذى اكرمنا بهذا الیوم (حمد خداوند را كه ما را در این روز كرامت داد) المرقبات، ص 257.

18ـ امام على(علیه السلام) و هو ...یوم كمال الدین (غدیر، روز كمال دین است)مصباح المتهجد،ص 700.

19ـ امام على(علیه السلام): هذا یوم الفصل الذى كنتم توعدون (این روز جداسازى است كه به آن وعده داده شده‏اید) مصباح المتهجد، ص 700.

20ـ امام على(علیه السلام): و هو ... یوم البرهان (روز غدیر، روز برهان است) مصباح المتهجد، ص 700.

21ـ امام صادق(علیه السلام): الیوم الذى نصب منه رسول الله امیرالمؤمنین(علیه السلام)... (روزى كه پیامبر (ص) در آن امیر مؤمنان را منصوب كرد) الغدیر، ج 1، ص 285.

22ـ امام على(علیه السلام): و هو ... یوم الشاهد و المشهود (غدیر، روز گواهى و گواهان است) مصباح المتهجد، ص 700 .امام صادق(علیه السلام): نام غدیر در زمین روز به گواهى گرفته شدگان (جمع مشهود) است. بحارالانوار، ج 98، ص 231.

23ـ امام على(علیه السلام): و هو ... یوم العهد المعهود (غدیر، روز وعده و پیمان است) مصباح المتهجد، ص .700 امام صادق(علیه السلام): نام غدیر در آسمانها روز پیمان بستن است) بحارالانوار، ج 98، ص 321.

24ـ امام صادق(علیه السلام): نام غدیر در زمین، روز میثاق گرفته شده است، بحارالانوار، ج 98، ص 321.

25ـ امام رضا(علیه السلام): روز غدیر، روز زینت است. المراقبات، ص 257.

26ـ امام رضا(علیه السلام): یوم تقبل اعمال الشیعة (غدیر روزى است كه اعمال شیعه در آن قبول مى‏شود) المراقبات، ص 257.

27ـ امام على(علیه السلام): هذا ... یوم الدلیل على الرواد (این، روز رهنمونى به رهنمایان است) مصباح المتهجد، ص 700.

28ـ امام على(علیه السلام): هذا یوم الامن المأمون (این، روز امن و امان است) مصباح‏المتهجد، ص 700.

29ـ امام على(علیه السلام): هذا یوم ابلاء السرائر (این، روز آشكار كردن امور پنهان است) مصباح المتهجد، ص 700.

30ـ امام صادق(علیه السلام): جعله عیدا لنا (خداوند این روز رابراى ما اهل بیت(علیه السلام) عید قرار داد) بحارالانوار، ج 98، ص 300.

31ـ امام صادق(علیه السلام): جعله عیدا ... لموالینا و شیعتنا (خداوند این روز را براى دوست داران و شیعیان، عید قرار داد) بحارالانوار، ج 98، ص 300.

32ـ امام صادق(علیه السلام): روز غدیر، روز عبادت است. الغدیر، ج 1 ، ص 285.

33ـ امام صادق(علیه السلام): انه الیوم الذى... تمت فیه النعمة (روز غدیر، نعمت در آن، تمام شد) الغدیر، ج 1، ص 285.

34ـ امام على(علیه السلام): هذا یوم اظهار المصون من المكنون (این، روز اظهار گوهر مصون از راز پنهان داشته است)، مصباح المجتهد، ص 700.

35ـ امام على(علیه السلام): هذا یوم ابدى خفایا الصدور و مضمرات الامور (این، روزى است كه مقاصد و نیت‏هاى نهان را برملا كرد) مصباح المتهجد، ص 36700ـ امام على(علیه السلام): هذا یوم النصوص على اهل الخصوص (این، روز تصریح برگزیدگان است). همان.

37ـ امام صادق(علیه السلام):هو الیوم الذى جعله لمحمد(ص) و آله(علیه السلام) (روز غدیر، روزى است كه خداوند آن را براى محمد و آل او قرار داد) المراقبات، ص 257.

38ـ امام صادق(علیه السلام): روز غدیر، روز نماز است. الغدیر، ج 1 ص 285.

39ـ امام صادق(علیه السلام): روز غدیر، روز شكرگزاراى است. الغدیر، ج 1، ص 285.

40ـ امام على(علیه السلام): و انزل على نبیه فى یوم الدرج ما بین له عن ارادته فى خلصائه (و خداوند در روز دوم، اراده خویش را در حق بندگان خاص و گزیدگان خود اظهار داشت) مصباح المتهجد، ص 700 . مقصود ازدرج، درختان پر شاخ و برگى است كه در سرزمین غدیر وجود داشت و حضرت در سایه آنها قرار گرفت و ولایت امیرمؤمنان(علیه السلام) را ابلاغ فرمود.

41ـ این نام، معروفترین نام غدیر است كه از مكان واقعه گرفته شده است.

42ـ امام صادق(علیه السلام): ذلك یوم صیام (روز غدیر، روز روزه‏دارى است) بحارالانوار، ج 98، ص323.

43ـ امام صادق(علیه السلام): روز غدیر، روز اطعام است. بحارالانوار، ج 98، ص 323.

44ـ امام صادق(علیه السلام): انه یوم عید (روز غدیر، روز عید و جشن است) بحارالانوار، ج 98، ص 298.

45ـ امام على(علیه السلام): هذا یوم الملأ الاعلى ... (این روز عالم بالا است...) مصباح المتهجد، ص 700.

46ـ امام رضا(علیه السلام): هو الیوم الذى اكمل الله فیه الدین...(این، روزى است كه خداوند دین را در آن، كامل كرد...) المراقبات، ص 257.

47ـ امام صادق(علیه السلام): انه یوم فرح (غدیر، روز شادابى است) الغدیر، ج 1، ص 286.

48ـ امام على(علیه السلام): و هو ... یوم الایضاح عن المقام الصراح (روز غدیر، روز به صراحت سخن گفتن از مقام ناب است) مصباح المتهجد، ص 700.

49ـ امام على(علیه السلام): و هو یوم تبیان العقود عن النفاق و الجحود (غدیر، روز باز كردن گره پیوند میان كفر و نفاق است) مصباح المتهجد، ص 700.

50ـ امام صادق(علیه السلام): نام غدیر در زمین، روز بازخواست شدگان است. بحار الانوار، ج 98، ص 320.

مأخذ: مجله كوثر شماره 2، زهرا حبیبیان

 

 

ایلیا در الواح مقدس

امام علی علیه السلام

 

 هنگامی كه خداوند سبحان، اسامی مقدس اهل بیت علیهم السلام را به اوّلین انسان، یعنی آدم علیه السلام آموخت، بی تردید این اسامی نورانی را برای تمامی پیامبران پس از او نیز بیان فرمود، چراکه این برگزیدگان قدم بر عرصه گیتی نهادند تا شایسته ترین و کاملترین الگو در مسیر رسیدن بشر به تکامل قرار گیرند. چنانکه علاوه بر منابع معتبر اسلامی که به وجود این انوار مطهّر قبل از خلقت بشر، اشاره نموده اند، در كتب انبیاء پیشین نیز به پیامبر خاتم صلی الله علیه و اله و جانشین وی حضرت علی بن ابی طالب علیه‌السلام، بشارت داده شده است، ولی دشمنان حقیقت كوشیدند تا بر آن پرده افکنند و بشر را از مسیر حق دور نمایند.

به عنوان نمونه در عهد عتیق کتاب مقدس، صحیفه غزل الغزلات، چاپ لندن، سال 1800 میلادی، باب 5، آیة 1 ـ 10، سخنانی از حضرت سلیمان علیه السلام راجع به پیامبر گرامی اسلام صلی الله علیه و اله به صراحت اشاره می کند: خلو محمّدیم (او دوست و محبوب من، محمّد است). ولی از انجیل هایی كه بعد از سال 1800 میلادی چاپ شد، جمله"خلو محمدیم" حذف گردید و در رابطه با نام مبارک امیرالمؤمنین علی علیه‌السلام كه در كتب مقدّس پیشین از آن با لفظ "ایلیا" یا "ایلی" یا "آلیا" یاد شده است نیز تفسیر تحریف گونه ای صورت گرفت و مخالفان حقّ، كوشیدند تا اثبات كنند كه منظور از آن، خدا یا الیاس یا مسیح است و نه حضرت علی علیه السلام.

نام مقدّس حضرت علی بن ابی طالب علیه السلام در زبور داوود علیه‌السلام چون خورشید می درخشد. داوود علیه السلام از متولد شدن امیرالمؤمنین علیه‌السلام با صراحت و دقت در جزئیات، خبر می دهد

 

 

در این نوشتار به نمونه هایی از ارتباط عمیق پیامبران بزرگ الهی با امیرالمؤمنین علی علیه‌السلام اشاره می نماییم تا به گوشه ای از شخصیت عظیم این بزرگمرد تاریخ بشر پی ببریم.

 

 

علی علیه السلام و داوود نبی

 نام مقدّس حضرت علی بن ابی طالب علیه السلام در زبور داوود علیه‌السلام چون خورشید می درخشد. داوود علیه السلام از متولد شدن امیرالمؤمنین علیه‌السلام با صراحت و دقت در جزئیات، خبر می دهد. حكیم سیالكوتی در كتاب "علی و پیامبران" نوشته‌ای را از نسخه بسیار قدیمی زبور كه نزد "احسان الله دمشقی" پیشوای دینی مسیحیان شامات موجود بوده، نقل می كند كه به شرح زیر است:

« مطعنی شل قثو تینمر قث پاهینوا فی وز "ایلی" متازه امطع ملغ شلو شمائت پزانان همنیقته خلذ وقث فل "حدار" كمرتوه شیهو پلت انی قاة بوتاة خزیماه رث جین "كعاباه" بنه اشود كلیامه كاذو قثوتی قتمر عند و بریما برینم فل خلذ ملغ خایوشنی پم مغلینم عت جنحاریون ».

امام علی علیه السلام

 

ترجمه : «اطاعت آن بزرگواری كه "ایلی" نام دارد، واجب است و فرمانبرداری از او تمام كارهای دین و دنیا را اصلاح می كند. آن شخصیت والامقام را "حدار" (حیدر) نیز می‌گویند، او دستگیر و مددكار بی كسان و شیر شیران باشد. نیرو و قدرتش بسیار و تولدش در "كعابا" (كعبه) خواهد بود. بر همه واجب است كه دامن آن بزرگوار را بگیرند و همانند غلام حلقه به گوش اطاعتش كنند. بشنود هر كه گوش شنوا دارد، بفهمد هر كه عقل و هوش دارد، بیندیشد هر كه دل و مغز دارد، كه چون وقت بگذرد، دوباره باز نمی گردد».

 

علی علیه السلام و سلیمان نبی

در جنگ جهانی اول (1916 میلادی) هنگامی كه عده ای از سربازان انگلیسی در چند كیلومتری بیت المقدّس مشغول سنگرگیری و حمله بودند، در دهكده كوچكی به نام "اونتره" یك نقره پیدا كردند كه حاشیه اش به جواهرات گرانبها مرصع و در وسطش، خطوطی به حروف طلایی نگارش یافته بود. آن را نزد فرمانده خود، "میجر ـ ای ـ ان ـ گریندل" بردند، ولی هر چه كوشید نتوانست از آن لوح چیزی بفهمد. او دریافت كه این نوشته به زبان و خطی بسیار قدیمی است و آن را به سرپرستان ارتش بریتانیا "لیفتو نانت" و "گلدستون"  رساند، آنها نیز لوح را به دست باستانشناسان بریتانیا سپردند. پس از پایان جنگ (1918 میلادی) درباره لوح مذكور به تحقیق و بررسی پرداختند و كمیته ای متشکل از اساتید شناخت زبان های باستانی بریتانیا، آمریكا، فرانسه، آلمان و سایر كشورهای اروپایی، ترتیب دادند. پس از چند ماه بررسی و تحقیق در سوم ژانویه 1920 میلادی معلوم شد كه این لوح مقدسی است به نام "لوح سلیمانی" و سخنانی از حضرت سلیمان را در بر دارد كه به الفاظ عبرانی قدیم، نگارش یافته است. ترجمه ی آن نوشته ها چنین است :

الله

احمد  ایلی

باهتول

حاسن  حاسین

یاه احمد! مقذا   =  ای احمد! به فریادم رس

یا ایلی! انصطاه   =  یا علی! مرا مددی فرمای

یاه باهتول! اكاشئی   =  ای بتول! نظر مرحمت فرمای

یاه حاسن! اضو مظع   =  ای حسن! كرم فرمای

یاه حاسین! بارفو   =  یا حسین! خوشی بخش

امو سلیمان صوه عئخب زالهلاد اقتا   =   این سلیمان اكنون به این پنج بزرگوار استغاثه می كند

بذات الله كم ایلی   =   و علی قدرة الله است

 

 هنگامی که این خبر به lord bishop اسقف اعظم انگلستان رسید، فرمان محرمانه ای به كمیته نوشت كه که:...اگر این لوح در موزه گذاشته شود و در دید مردم قرار گیرد، اساس مسیحیت متزلزل خواهد شد و سرانجام خود مسیحیان، جنازه مسیحیت را بر دوش بلند نموده، در قبر فراموشی دفن خواهند كرد. لذا بهتر آن است كه لوح مذكور در رازخانه كلیسای انگلستان گذارده شود و جز اسقف و اهل سرّ، كسی آن را نبیند. (1)

اما عده ای از صاحبان بصیرت و انصاف كه توانستند این لوح را مشاهده کنند، گرایشی عجیب به اسلام پیدا كردند.

 

علی علیه السلام و نوح نبی

در ژوئیه 1951 م، گروهی از دانشمندان معدن شناس روسی برای معدن یابی، مشغول کاوش زمین بودند كه ناگهان به تخته چوب هایی پوسیده برخوردند. از علائمی دریافتند كه باید این چوب ها غیر عادی و مشتمل بر راز نهفته ای باشد. در آن میان، تخته چوب مستطیلی شكلی یافتند كه همه را به حیرت انداخت؛ زیرا در اثر گذشت زمان، كهنگی و پوسیدگی به تمام چوب‌ها راه یافته بود جز این تخته كه چهارده اینچ طول و ده اینچ عرض داشت و حروفی بر آن منقش بود.

ای خدا من! ای مددكار من! به لطف و مرحمت خود و به طفیل ذوات مقدّس محمّد، ایلیا، شبر و شبیر و فاطمه دست مرا بگیر. این پنج وجود مقدّس از همه باعظمت تر و محترم هستند و تمام دنیا برای آنان برپا شده است. پروردگارا به واسطه نامشان، مرا مدد فرمای. تو می توانی همه را به راه راست، هدایت نمایی

 

 

در 27 فوریه 1953م، دولت روسیه، برای تحقیق و بررسی درباره این تخته چوب، كمیته ای متشکل از باستان شناسان و استادان زبان‌های كهن تشكیل داد.(2) بالأخره پس از هشت ماه تحقیق و كاوش، اسرار آن تخته چوب، برای كمیته كشف گردید و معلوم شد این تخته چوب‌، از بقایای کشتی حضرت نوح علیه السلام بوده كه برای تیمّن و مددخواهی چیزهایی بر آن نوشته و بر كشتی نصب كرده اند. كمیته تحقیق، پس از هشت ماه تلاش بی وقفه، توانستند نوشته مذكور را بخوانند و به حروف روسی درآورند، سپس استاد زبان های باستانی بریتانیا، mr.n.f.makes ، الفاظ مذكور را به انگلیسی چنین ترجمه كرد:

 

my god ، my helper . keep my hand with mercy and with your holy bodies :  Mohamad،  Alia،  Shabbar،  Shabbir،  Fatema.

They all are biggests and honourables. 

The world established for them. Help me by their names. 

You can reform to right.

ترجمه: « ای خدا من! ای مددكار من! به لطف و مرحمت خود و به طفیل ذوات مقدّس محمّد، ایلیا، شبر و شبیر و فاطمه دست مرا بگیر. این پنج وجود مقدّس از همه باعظمت تر و محترم هستند و تمام دنیا برای آنان برپا شده است. پروردگارا به واسطه نامشان، مرا مدد فرمای. تو می توانی همه را به راه راست، هدایت نمایی». (3)

در این زمینه موارد قابل تأمل دیگری نیز وجود دارد که علاقه مندان می توانند برای آشنایی بیشتر به كتاب "علی و پیامبران" تألیف حكیم سید محمود سیالكوتی مراجعه نمایند.

 

پی نوشتها:

1.  ر.ک: (wonderful stories of Islam) چاپ لندن، ص 249.

2.  اسامی اعضای این كمیته در نشریات آن زمان منعکس شد.

3. ماهنامه‌ی Star of Bartania، چاپ لندن، ژانویه 1954م؛ مجله‌ی Manchester Sunlight، 23ژانویه 1954م؛ مجله‌ی London Weekly Mirror، 1فوریه 1954م.

چرا مذهب شیعه، مذهب جعفری است؟

شهادت امام صادق علیه السلام

 

هیچ تاكنون به این نكته اندیشیده اید كه چرا ما شیعیان را پیروان مذهب جعفری می خوانند؟ در میان امامان دوازدگانه شیعه چرا مذهب ما به ایشان انتساب یافته است؟ با توجه به این كه امام جعفر صادق - علیه السلام - ششمین امام شیعه هستند مگر پیش از ایشان وضعیت شیعه چگونه بوده و به عبارت دیگر چرا مذهب شیعه علوی یا حسنی یا حسینی یا سجادی و یا باقری نامیده نشده است؟ آنچه در پی می آید توضیحی است بر راز این نام گذاری.

عرصه تئوری ها و دیدگاههای علمی و فرهنگی در میان دانشمندان وفرهیختگان همواره عرصه ابقای بهترین اندیشه ها بوده است. هر نظریه ای آن هنگام توانسته جایگزین نظریه پیشین شود كه محتوایی بهتر از آن را به بشریت هدیه كرده باشد و الا مورد استقبال قرارنخواهد گرفت. مكتب های فكری بزرگ نیز همواره باید دارای چنین ویژگی باشند تا بتوانند در دل بشر جایی باز كنند. نگاهی به دستاورد مكتب اسلام در مقایسه با آنچه جامعه جاهلی عرب بدان دلبسته بود و مبنای رفتار فردی و اجتماعی خود قرار داده بودمی تواند راز موفقیت اسلام را در برابر اندیشه های جاهلانه نشان دهد. پیامبر - صلی الله علیه و آله - در دعوت خود ضمن پذیرش سنت های پسندیده انسانی در میان اعراب آنگاه كه به نفی ضد ارزشها می پرداخت طرح های جایگزین نیز ارائه می كرد تا مخاطبان او احساس خلاء نكنند.

شاید راز بسیاری از شكست های فردی و اجتماعی مصلحان در طول تاریخ همین بوده كه طرح جایگزین نداشته اند به همین نمونه تاریخ معاصر ایران توجه كنید. حضور روحانیت در مشروطیت و انقلاب اسلامی و این كه چرا روحانیت در مشروطیت نتوانست تا پایان حضور داشته باشد اما انقلاب اسلامی به رهبری امام موفق به براندازی یك نظام شد؟

شاید مهمترین نكته در همین طرح جایگزین بوده است. امام خمینی (ره) طرح جایگزین سلطنت را داشت اما روحانیت در مشروطیت به ابعاد این موضوع آن چنان كه بایسته است نیاندیشیده بود واین سرانجام هر حركت سیاسی و فكری است كه فقط طرح براندازی داشته باشد و نه طرح جایگزین!

امام جعفر صادق - علیه السلام - در مسیرتكاملی حركت شیعه گام دوم را برداشته بودند. یعنی پس از آنكه مردم بر اثر مجاهدت های امامان پیشین به ناصحیح بودن مذهب رسمی و دیگر اندیشه های منبعث از آن و نیزحركت های سیاسی مبتنی برآن در سالهای گذشته پی بردند آماده بودند تا طرح جایگزین مكتب اهل بیت را دریافت كنند و امام صادق - علیه السلام - همان بزرگواری است كه با توجه به یك موقعیت استثنایی تاریخی طرح جایگزین شیعه را به هنگام ارائه كرد و امامان دیگربه شرح و بسط بعضی از ابعاد آن پرداختند.

دوره امامت حضرت كه از سال 114 هجری آغاز شده تا سال 148 هجری ادامه یافت.1 یكی از شرایط بحرانی تاریخی در اسلام بود زیراكه بنیان حكومتی یكصد ساله فرو ریخته بود و بنیان حكومت پانصدساله ای پی ریزی می شد و همت اصلی سران حكومت تازه، كوبیدن مخالفان بود. مثلا توجه كنید كه از سال 132 كه رسما حكومت عباسیان آغاز شد تا سال 137 هجری سردمداران آن از هیبت و عظمت یكی از بزرگترین سرداران خود یعنی ابومسلم خراسانی هراس داشتندو تا او را با حیله و فریب نكشتند 2 احساس آرامش نكردند وامام صادق - علیه السلام - با توجه به این فضا، پایه های فكری نظام تشیع یاطرح جایگزین را بنا نهاد.

سالها پیش از امامت حضرت صادق - علیه السلام - تقریبا یكصد و سیزده سال پیش،جد ایشان پیامبر اكرم - صلی الله علیه و آله - در روزی گرم و سوزان و به هنگام بازگشت از آخرین حج خود در غدیر خم جانشینی خویش را به فرمان خدای به امام علی - علیه السلام - واگذار كرد و بر اساس منابع شیعی و بعضی از منابع اهل سنت از مردم در این باره بیعت گرفت.3 اما صلاحدید پیامبر اكرم - صلی الله علیه و آله - به دلایلی مورد پذیرش بعضی از صحابه قرار نگرفت و با رحلت حضرت، خلافت در سقیفه بنی ساعده مسیری تازه یافت. چندتن از صحابیان مهاجر در برابر انصار كه خود دچار دو دستگی شده بودند با استناد به حق خویشاوندی باپیامبر - صلی الله علیه و آله - خلافت را حق خود دانستند4 نه حق انصار. و با آن كه امام علی - علیه السلام - خویشاوندی روشنتری با پیامبر - صلی الله علیه و آله - داشت به این بهانه كه عرب نمی تواند امتیازات بیش از اندازه ای را برای بنی هاشم بپذیرد و قبلا نبوت به بنی هاشم رسیده بود و اینك خلافت باید به دیگر تیره های قریش برسد خود را شایسته خلافت دیدند. 5

امام جعفر صادق - علیه السلام - در مسیرتكاملی حركت شیعه گام دوم را برداشته بودند. یعنی پس از آنكه مردم بر اثر مجاهدت های امامان پیشین به ناصحیح بودن مذهب رسمی و دیگر اندیشه های منبعث از آن و نیزحركت های سیاسی مبتنی برآن در سالهای گذشته پی بردند آماده بودند تا طرح جایگزین مكتب اهل بیت را دریافت كنند

از پس این تدبیر، مسیر قدرت سیاسی درامت اسلامی دگرگون شد و به تدریج هرچه بر سالها افزوده می شد این دگر گونی نیز بیشتر خودرانشان می داد به گونه ای كه در سال 35 قمری كه اندكی ازانحرافات خود را نشان داده بود و امت اسلامی به چشم خویش بعضی از آن را می دید شورشی رخ داد كه خلیفه سوم در طی آن كشته شد. 6

به گواهی جنگهای سه گانه ای كه امام علی - علیه السلام - با ناكثین، قاسطین و مارقین انجام داد 7 می توان پذیرفت كه جامعه اسلامی دچاربحرانی عمیق شده بود؛ بحرانی كه در تبدیل خلافت به ملوكیت خودرانشان داد و خاندان بنی امیه كه بیش از این در میان مسلمانان جایگاهی نداشتند و طلقای (آزادشدگان) پیامبر - صلی الله علیه و آله - در فتح مكه بودند،8 با موقعیت سنجی سیاسی به اقتدار رسیدند و حكومتی 90ساله را بنیان نهادند. سیاست عرب گرایی امویان موجب شد تامخالفت هایی با آنان در جهان اسلام رخ دهد و تحلیل گران یكی ازعلل سقوط این سلسله را همین سیاست می دانند. 9

امام صادق علیه السلام

امویان با توجه به سابقه ناشایست خود در میان امت اسلامی جدی ترین رقیب خویش را بنی هاشم و علویان می دانستند و برای بی مقدار نشان دادن رقیب به هر حربه ای متوسل می شدند. از جمله به ساختن احادیث و روایاتی دست یازیدند تا حسن سابقه بنی هاشم وعلویان را كه بویژه در سایه فداكاری های حضرت علی - علیه السلام - به اعتباری فوق تصور دست یافته بودند بیالایند.

جاعلان حدیث نخست به جعل روایاتی در مذمت حضرت علی - علیه السلام - پرداختند. 10 و در مرحله دوم از اختلاف میان خلفا و امام علی - علیه السلام - هر آنچه نیكی و سجایای اخلاقی بود به رقیبان آن حضرت نسبت دادند و در برابر هر فضیلتی كه برای امام وجود داشت احادیثی را درباره فضیلتی مشابه برای رقیبان نیز جعل كردند11 تا آنچه امام علی - علیه السلام - بدان ها ممتاز بود عادی جلوه كند و درنهایت همانند یكی از اصحاب پیامبر - علیه السلام - تلقی شود نه بالاتر و درمقام خلافت هم خلیفه ای چونان دیگران معرفی شود كه حتی به سیاست های زیركانه روزگار نیز كه عبارت از حیله و مكر و فریب باشد آگاه نیست. 12

امویان به این نیز اكتفا نكردند و فرمان سب امام علی - علیه السلام - را برمنابر و در خطبه ها و پس از هر نماز اعلام كردند 13 كه تا پایان حكومت آنها به جز مقطع كوتاه خلافت عمربن عبدالعزیز 14  تا101 هجری) باقی بود. 14

شایان توجه است كه پرداختن به موضوعاتی چون ایمان ابوطالب، پدرحضرت علی - علیه السلام - در هنگام مرگ كه همواره یكی از نقاط اختلاف میان شیعه و سنی بوده است و طرفین در این باره كتابهایی نوشته اند. 15 باتوجه به كفر ابوسفیان كه تا حمله مسلمانان به مكه و ایمان اجباری او، حمله به ابوطالب و طرح ایمان او باهمین انگیزه بود و به گفته یكی از محققان، اگر ابوطالب، پدرحضرت علی - علیه السلام - نبود هرگز مورد تهاجم قرار نمی گرفت.16  علاوه براین در عرصه اجتماعی بسیاری از صلح اجباری امام حسن - علیه السلام - 17 علویان را ظاهرا از صحنه سیاسی جامعه حذف كرد. هرچند امام بازیركی موادی را در صلحنامه گنجانده بودكه فقط از آن طریق می شد ماهیت بسیار متظاهر معاویه را به جامعه نشان دهد. موادی چون عدم اذیت و آزار شیعیان علی و عدم تعیین جانشین از سوی معاویه دوماده مهم این قطعنامه بودند كه با زیرپاگذاشته شدن از سوی معاویه چهره واقعی او را نشان دادند.

هنگامی كه حجربن عدی یكی از شیعیان امام علی - علیه السلام - توسط ماموران معاویه به شهادت رسید موجی از مخالفت با سیاست های معاویه به وجود آمد كه از آن میان می توان پاسخ تند امام حسین - علیه السلام - به نامه معاویه اشاره كرد. 18

همچنین انتصاب یزید به جانشینی نیز پیامدهای جدی به همراه داشت و معاویه فقط با زور و شمشیر و تهدید وانست بیعت برای یزیدبگیرد. 19 باوجود شخصیت های مطرحی چون امام حسین - علیه السلام - در میان امت اسلامی معاویه پسرش یزید را به مدارا با ایشان ترغیب كرد. 20

تا این زمان كه سال 60 هجری بود به نظر می رسید اندیشه امامت شیعی در محاق قرار گرفته بود اینك امام حسین - علیه السلام - در شرایطی متفاوت قرار داشت كه از یك سو همراه پیروزی های مسلمانان درخارج از شبه جزیره عربستان و آوازه داخلی آن بود 21 و از سوی دیگر یزید بن معاویه خلیفه تازه، شخصیت اجتماعی مورد قبولی نداشت و بسیاری از مسلمانان و صحابه و تابعین او را به دیانت نمی پذیرفتند. كسی چون ابوایوب انصاری كه خود را موظف به شركت درهمه نبردهای مسلمانان با كفار می دانست یكبار با شنیدن امارت و فرماندهی یزید از شركت در نبرد سرباز زده بود. 22

امام حسین - علیه السلام - با درك صحیح این موقعیت در شرایطی كه به نظرمی رسید خلافت در دست امویان به سلطنت تبدیل شده و آنان از هروسیله ای از جمله دین برای نشان دادن مشروعیت خود سودی بردندامام با مشروعیت ذاتی خود به عنوان نواده بنیان گذار دین اسلام می توانست رویاروی مشروعیت خود ساخته امویان بایستد و با سخن ونهضت خود به اصلاح امت بپرازد. همان كه هدف امام - علیه السلام - بود. 23

ایشان می توانست نسب خویش به پیامبر - صلی الله علیه و آله - را به مردم یادآور سازدو بدان استناد جوید چنان كه در هنگام رخواست بیعت یزید فرمود:

«مثلی لایبایع مثله » همچو منی (با این شرافت نسبی) با چون اویی بیعت نخواهد كرد. 24

مهمترین بازتاب قیام و شهادت امام حسین - علیه السلام - ازبین بردن باقی مانده آبروی اجتماعی و جایگاه دینی امویان درمیان مردم بود.

امام نشان داد كه امویان چگونه پسر دختر پیامبر - صلی الله علیه و آله - را كه آن همه حدیث از رسول خدا - صلی الله علیه و آله - در فضیلت او رسیده بود به قتل رسانند.25

امویان با توجه به سابقه ناشایست خود در میان امت اسلامی جدی ترین رقیب خویش را بنی هاشم و علویان می دانستند و برای بی مقدار نشان دادن رقیب به هر حربه ای متوسل می شدند. از جمله به ساختن احادیث و روایاتی دست یازیدند تا حسن سابقه بنی هاشم وعلویان را كه بویژه در سایه فداكاری های حضرت علی - علیه السلام - به اعتباری فوق تصور دست یافته بودند بیالایند

امام نه ی بزرگ را گفت و ماهیت نفاق بنیاد امویان را برملا كردكه چگونه به تنها چیزی كه نمی اندیشند دین الهی است. و حاضرند احكام مسلّم اسلامی را به خاطر حفظ قدرت زیر پا بگذارند. شرح رفتاری كه سپاهیان اموی با خاندان امام حسین - علیه السلام - كردند این مهم را به نمایش گذاشت. 26 و این چهره پنهان شده در سركوب خونین وهتك حرمت از مردم فضاحت با تخریب خانه خدا تكمیل گردید. 27 تاثیر قیام امام حسین - علیه السلام - بدون تردید آن قدر سریع بود كه با مرگ زودهنگام یزید در سال 64 هجری پسرش معاویه دوم تنها چهل روز حكومت كرد ودرخطبه ای اعلام نمود كه پدر و جد او غاصب خلافت بودند و خوداستعفا كرد. 28 اما این تازه آغاز كار بود. جامعه اسلامی به تدریج متوجه ظلم وستم بنی امیه می شد و شورش ها دوباره به راه افتادند. شورش های توابین در سال 6665 هجری به خونخواهی امام حسین - علیه السلام - 29 مختار ثقفی در67 هجری و پیروزی او و قصاص قاتلان امام حسین - علیه السلام - و یارانش 30 و نیز شورش های دوباند خوارج در نقاط گوناگون جهان اسلام معادله 31 را به نفع بنی هاشم تغییر داد.

شهادت امام صادق علیه السلام

در واپسین سال نخستین سده اسلامی خلیفه نجیب اموی عمربن عبدالعزیز برای نخستین بار دستور داد تا سب امام علی - علیه السلام - بر منابر و در خطبه ها حذف شود و فدك دوباره به بنی هاشم و علویان بازگردانده شود. 32

اما به نظر می رسید نهالی كه امام حسین - علیه السلام - با خون خود آبیاری كرده بود اینك به ثمر نشسته و زمان بهره برداری از آن فرامی رسید.

اینك به اختصار وضعیت بنی هاشم را پس از شهادت امام حسین - علیه السلام - پی می گیریم:

نخستین جرقه های اختلاف در میان بنی هاشم احتمالا پس از شهادت امام حسین - علیه السلام - رخ داد. آن هنگام كه گروهی مشهور به كیسانیه معتقد به امامت محمدحنفیه شدند كه از نظر سنی از امام سجاد - علیه السلام - بزرگتربود و به عنوان عالمی علوی مورد احترام مردم 33 مختار در شورش خود معتقد بود كه به اجازه او قیام كرده است. محمد34 حنفیه در سال 81 هجری درگذشت. 35 و گروهی به سراغ پسرش ابوهاشم رفتندو امامت او را معتقد شدند كه تا سال 99 هجری زنده بود و در این سال به هنگام مرگ بنابر روایت جعلی بعدی توسط بنی عباس ابوهاشم كه فرزندی نداشت امامت را به محمدبن علی بن عبدالله بن عباس واگذار كرد.36 و امامت این گونه از علویان به عباسیان منتقل شد.

همزمان با گسترش دعوت عباسیان كه شعار خود را «الرضاء من آل محمد» قرار داده و به دستور ابراهیم امام از افشای نام واقعی امام و رهبر پرهیز می كردند.37 واژه آل محمد كه عنوان ویژه تیره علوی بود به كار عباسیان آمد. تقسیم بندی ابراهیم امام ازوضعیت شهرها نشان از آمادگی ایرانیان برای قیام دارد و نیزعلاقه آنان به اهل بیت علیهم السلام 38 یك حركت موازی از سوی بنی عباس مردم را فریفته بود چنان كه بعضی از بزرگان همراه این نهضت مانند ابوسلمه خلال كه به این فریب پی برده بود به جرم هواداری از خلافت علویان اعلام شد. 39

شاید یكی از علل واقعی مخالفت امام صادق - علیه السلام - با قیام زید بن علی بن الحسین - علیه السلام - براساس روایاتی كه مخالفت حضرت را نشان می دهد، 40 پیش از هرچیزی فضای نامناسب آن بود كه اتفاقا بسیارمورد سوء استفاده عباسیان قرار گرفت، به گونه ای كه مزار پسرش یحیی در خراسان كه قبلا از سوی ابراهیم امام به عنوان منطقه نفوذ تبلیغاتی مطرح شده بود و احتمالا تشویق او به قیام وخونخواهی پدر از سوی داعیان عباسی احتمالی است كه نمی توان به سادگی از آن گذشت. زیرا شهادت یحیی در خراسان به سال 126 هجری درشورش عباسیان و سقوط امویان در خراسان مهم ارزیابی شده است. 41

روی كار آمدن عباسیان امت اسلامی را در تحولی تازه قرار داد وبنیان حكومتی 90 ساله را فرو ریخت و حكومتی پانصد ساله را به قدرت رساند. اما آنچه مهم است نقش موازی عباسیان بود كه درشرایط ویژه تاریخی بایك سوء استفاده بزرگ به قدرت رسیدند.

بسیار طبیعی بود كه منتظر یك حركت نسنجیده در عرصه سیاسی ازسوی نماینده مهم و بزرگ علویان باشند. چنان كه در ماجرای قیام محمد نفس زكیه در سال 145 رخ داد و منصور بهره برداری بزرگ ازآن به نفع عباسیان انجام داد. 42

امام صادق - علیه السلام - كه به دقت همه این تحولات اجتماعی را زیر نظر داشت فضای سیاست را هرگز آماده یك قیام علنی سیاسی ندید. آنچه كه جامعه اسلامی از آن رنج می برد زیر ساخت فكری بود و الا ایشان به هیچ وجه كمتر از شخصیتی چون ابومسلم نبود این را از نامه تاریخی ابومسلم به امام كه ایشان بدون خواندن آن را به آتش سپرده بودند. می توان فهمید. پرسش بزرگ مطرح این بود: چه بایدكرد؟

جد او امام حسین - علیه السلام - با قیام خونین خود دلهای بسیاری ازمسلمانان را درگوشه و كنار جهان اسلام متوجه اهل بیت پیامبر - صلی الله علیه و آله - كرده بود و در زمان امام صادق - علیه السلام - حكومتی روی كار آمده بود كه از شعار «الرضا من آل محمد - صلی الله علیه و آله - استفاده و سپس آل محمد واقعی را كنار زده بود و مردم نیز پذیرفته بودند. این همه دگرگونی وتلون در جامعه اسلامی معلول چه عواملی می توانست باشد؟

در این فضای تیره كه مذاهب اهل سنت در حال شكل گیری بودند چه چیزی می توانست شیعه را پایدار سازد؟ آنچه كه به درون فرهنگ مردم راه یابد و تفسیر آنها را از رابطه خود با خدا و جامعه اسلامی دگرگون سازد.

پس در حقیقت گام دوم در بنیانگذاری یك مكتب را حضرت صادق - علیه السلام - برداشت. گویا مردمی كه از پس قیام امام حسین - علیه السلام - دلداده این خاندان شده بودند به سراغ آنها آمده و می پرسیدند كه اگر نه امویان و نه عباسیان شما چه می گویید؟ و چه تفسیری از اسلام دارید؟ و به عبارت روشن تر طرح جایگزین شما چیست؟

نشان دادن یك تفسیر جامع از خدا، رابطه مردم با او و انسان موردنظر اسلام در آن زمان مهمترین دغدغه های حضرت امام جفعر صادق - علیه السلام - بوده است اعتقادات عقلانی، اخلاق بایسته و دستورالعمل های فردی و اجتماعی (فقه) مهمترین حوزه هایی بود كه امام صادق - علیه السلام - در آن هابه طرح و اندیشه دینی پرداختند و چون چنین شد، تشیع دارای شناسنامه رسمی گردید و مذهب ما به نام ایشان مزین شد.

 

تنظیم: گروه دین و اندیشه تبیان

 


 

[1]. بحارالانوار، ج‏47، ص‏6.

[2]. تاریخ طبری، ج‏6، ص‏123؛ منشورات مكتبه اورمیه.

[3]. الغدیر،امینی، ج 1، ص 152 تا 158، چاپ دارالكتب العربی‏لبنان.

[4]. تاریخ طبری، ج 2، ص 455.

[5]. تاریخ خلفا، رسول جعفریان، ص 30.

[6]. تاریخ طبری، ج‏3، ص‏399.

[7]. همان، ج‏3، ص.

[8]. همان، ج 2، ص 520؛ ج‏3، ص 1 تا 10.

[9]. تاریخ تحلیلی اسلام، شهیدی، چاپ نشر دانشگاهی سال 1374، ص‏200.

[10]. تاریخ سیاسی اسلام، رسول جعفریان، ص 90 و89.

[11]. همان، ص 92 و 91.

[12]. نهج البلاغه، خطبه 118.

[13]. بحارالانوار، ج 44، ص 125.

[14]. شرح نهج البلاغه، ابن ابی‏الحدید، ج 4، ص‏56.

[15]. مانند كتاب ایمان ابوطالب شیخ مفید كه علامه امینی درمقدمه‏الغدیر، ج 1، ص‏23 و 24 در این باره سخنانی دارد.

[16]. همان، ج 1 تا 10 در صفحه 48 فهرست موضوعی الغدیر، آدرس‏مفصل همه موارد آمده است.

[17]. تاریخ طبری، ج 4، ص 30، حوادث سال 40 هجری؛ ارشاد شیخ‏مفید، ص 170.

[18]. انساب الاشراف، بلاذری، ج 2، ص 744، حدیث‏303.

[19]. الامامه و السیاسه، ابن قتیبه، ج 1، ص 175؛ ابن اعثم،الفتوح، ج 4، ص 226225.

[20]. تاریخ سیاسی اسلام، ص‏127.

[21]. تاریخ طبری، ج 4، حوادث سالهای 50 تا 60 هجری.

[22]. طبقات، ابن سعد، ج‏3، ص 485، چاپ دارصادر بیروت.

[23]. حماسه حسینی، شهید مطهری، ج‏3، ص 380، انتشارات صدرا.

[24]. تاریخ سیاسی اسلام، ج 2، ص‏

[25]. تاریخ طبری، ج 4، ص 257301.

[26]. همان، ص 36870.

[27]. همان، ص‏426.

[28]. همان، ص‏487.

[29]. همان، ص‏579.

[30]. كامل ابن اثیر، ج 2، ص 225؛ تاریخ یعقوبی، ج 2، ص 305.

[31]. تاریخ سیاسی اسلام، ص 260.

[32]. الفتوح، ج‏6، ص 95؛ انساب الاشراف، ج 5، ص 221.

[33]. تاریخ سیاسی اسلام، ص 266265.

[34]. تاریخ یعقوبی، ج 2، ص 250 248؛ انساب الاشراف، ج 4، ص‏18.

[35]. تاریخ سیاسی و اجتماعی خراسان در زمان حكومت عباسیان،التون، ل، دنیل، ترجمه مسعود رجب‏نیا، ص 28.

[36]. همان، ص‏46.

[37]. همان، ص 115 و 114.

[38]. شخصیت و قیام زید بن علی، رضوی اردكانی، ص 489504،انتشارات علمی فرهنگی.

[39]. تاریخ سیاسی و اجتماعی خراسان در زمان حكومت عباسیان، ص‏38.

[40]. تاریخ طبری، ج 4، حوادث سال 145.

[41]. بحارالانوار، ج‏47، ص 200.

[42]. تحف العقول، ابن شعبه حرانی،ص 25660.