اشعاری از شاعران معاصر
.
زِ عشقت بند بندِ
این دل "دیوانه"می لرزد!
خرابم می کنی اما
خرابی با تو می ارزد...
#هوشنگ_ابتهاج
.
زِ عشقت بند بندِ
این دل "دیوانه"می لرزد!
خرابم می کنی اما
خرابی با تو می ارزد...
#هوشنگ_ابتهاج
ریشه های ما به آب
شاخه های ما به آفتاب می رسد
ما دوباره سبز می شویم!
#قیصر_امین_پور
دلگرمی تو
بالهای مناند
چیزی بگو
گاهی چنانم بی تو
که عبور سایهام از کنارم
نگرانم میکند
#روزنگار، ۲۶ آبان، زادروز
#شمس_لنگرودی
°°°°°°°°°°°
گاه گاهی که دلم میگیرد به خودم می گویم:
در دیاری که پر از دیوار است
به کجا باید رفت؟
به که باید پیوست؟
به که باید دل بست؟
حس تنهای درونم می گوید:
بشکن دیواری که درونت داری!
چه سوالی داری؟
تو خدا را داری
و خدا...
اول و آخر با توست .
و خداوند عشق است...
#سهراب_سپهری
#شعر
"نمیتوانی زخمهایم را پاک کنی
یا گذشتهای که آزارم میدهد را
بازنویسی کنی.
فقط مرا محکم در آغوش بگیر
و بگو: همه چیز درست خواهد شد..."
- مايكل فوديت
در جهانِ تهی از عشق نمیمانم چون
در جهانِ تهی از عشق، نمیباید زیست!
#کاظم_بهمنی
گاهی میانِ خلوتِ جمع،
یا در انزوای خویش،
موسیقیِ نگاهِ تو را گوش میکنم!
وز شوقِ این محال،
که دستم به دستِ توست،
من جای راه رفتن
پرواز میکنم ...
فریدون مشیری
سلام! آینهی آفتابزادهی من!
صبیحِ جبهه فروزِ جبین گشادهی من!
اتاق را همه خورشید میکنی هر صبح
سلام آینهی روی رف نهادهی من!
همه کدورتِ پیچیده در تو، نقش من است
مگر نه آینهای تو؟ زلالِ سادهی من!
به برگهای گل از تو غبار روبم اگر،
خزان امان دهدم هست این اراده من.
فرشته عشق نداند، که گفت؟ اینک تو:
فرشتهی همه هستی به عشق دادهی من
تو را چه کار که سرو ایستاده میمیرد؟
همیشه سبز بمان، سروِ ایستادهی من!
به تو رسیدن و ماندن خوش است خانهی اَمن!
نهایت سفر! ای انتهای جادهی من...
• حسین منزوی
من بی تو در غریبترین شهر عالمم
بی من تو در کجای جهانی که نیستی؟
#غلامرضا_طریقی