عادات نوشتن در نویسندگان
فاکنر همیشه روی کاغذ آبی مینوشت؛ گوته روی یک اسب چوبی کوچک مینشست و مینوشت؛ داستایوفسکی در حال قدم زدن در اتاق. مارکز میگوید تقریبا همه نویسندهها میخواهند یک جورهایی از نوشتن فرار کنند یا خودشان را دلگرم کنند که بنویسند. کاغذ آبی، اسب چوبی، قدم زدن و باقی قضایا برای این انجام میشود که نویسنده از نوشتن فرار کند. یعنی انسان به هر کار سختی دست می زند برای اینکه ننویسد. من دست کم از اینکه پشت ماشین تایپ بنشینم وحشت دارم. اطرافش میچرخم و به آن نگاه میکنم، با تلفن صحبت میکنم و ترجیح میدهم که اول روزنامه بخوانم.
بین ماشین تحریر و شخص واقعاً بی نهایت مانع وجود دارد. ابتدا و برای مدتی طولانی، فقط میتوانستم در اتاقی بنویسم که «گرم» باشد، همیشه در همان دمای مورد دلخواه. واقعیت این است که نوشتن را در مناطق گرمسیری، در کنار دریای کارائیب، در دمای سی درجه شروع کردم و نوشتن در حالت دیگری از من انرژی زیادی می برد. وقتی به کشورهایی سفر می کنم که فصلها متفاوت هستند، این دما را در طول سال در اتاق حفظ می کنم...
علاوه بر این، باید کاغذ سفید ۳۶ گرمی وجود داشته باشد و یک ماشین تحریر برقی با یک نوار مشکی. غلط گیرها فقط جوهر سیاه باشند. مجموعه کاملی از چیزهای عجیب و غریب که البته دسته موانعی هستند که در مقابل نویسنده قرار میگیرد.
«گاهی نویسندهای میگوید: دیگر نمیتوانم بنویسم زیرا کاغذی که همیشه بر روی آن مینوشتم، تمام شده است». «نمیتوانم زیرا جوهرش آبی است». همیشه نوعی چالش دائمی به خاطر وجود این عادات ایجاد میشود. من این عادات را دارم زیرا به هر حال جزئی از زندگی هستند ولی در عین حال با آنها مبارزه نیز میکنم. به طور ثابت در حال مقابله با آنها هستم.