خاطراتی از شهدا
وقتی رسیدیم دزفول و وسایلمان را جابه جا کردیم، گفت: می روم سوسنگرد.
گفتم : مادر منو نمی بری اون جلو رو ببینم ؟
گفت : اگه دلتون خواست، با ماشین های راه بیایید.
این ماشین مال بیت الماله..
شهید مهدی زین الدین
گفتم : مادر منو نمی بری اون جلو رو ببینم ؟
گفت : اگه دلتون خواست، با ماشین های راه بیایید.
این ماشین مال بیت الماله..
شهید مهدی زین الدین
+ نوشته شده در چهارشنبه دوم دی ۱۳۹۴ ساعت ۲:۵۷ ب.ظ توسط ترنم
|